زمان مطالعه: 5 دقیقه
انیمهی شیطان هم میگرید (Devil May Cry) که توی سال ۲۰۲۵ از نتفلیکس منتشر شد، جدیدترین اقتباس از دنیای بازیهای کپکام به حساب میاد. اما اون چیزی که باعث میشه این اقتباس خاص باشه، فقط وفاداریاش به فضای بازی نیست؛ بلکه نحوهی روایت، کیفیت ساخت، و عمق دادن به شخصیتهاست که اون رو به اثری ارزشمند برای تماشا تبدیل کرده. امروز با ما همراه باشین تا این انیمهی جدید و پر سر و صدا رو با هم بررسی کنیم.
جالبه بدونین که Devil May Cry اولش اصلاً قرار بود یه نسخهی جدید از رزیدنت اویل (Resident Evil) باشه. ولی اونقدر حالوهوای پروژه از سبک ترس و بقا فاصله گرفت که در نهایت ازش جدا شد و به یه فرنچایز مستقل تبدیل شد. یه دنیای گوتیک، پر از شیاطین، با قهرمانی بهنام دانته (Dante) که ترکیبیه از تیپ ضدقهرمانانه، طنز تلخ و مهارت بینظیر توی مبارزه. حالا این دنیا با کمک آدی شانکار (Adi Shankar)، تهیهکنندهی موفق سری انیمه کسلوانیا (Castlevania)، به دنیای انیمه وارد شده.
-
روایت و ساختار؛ کوتاه، مؤثر، بدون حاشیه
یکی از هوشمندانهترین تصمیمهایی که سازندهها گرفتن، اینه که انیمه رو توی هشت قسمت بسته نگه داشتن. نه تنها قصه کش نیومده، بلکه همین محدودیت باعث شده که هر قسمت محتوای مشخصی داشته باشه و ریتم روایت ثابت بمونه. هیچ اپیزودی اضافه یا بیمزه نیست؛ همه چیز با هدف پیش میره. این نکته توی دنیایی که خیلی از سریالها به خاطر طولانی شدن ضربه میخورن، یه انتخاب کاملاً حرفهای محسوب میشه.
همچنین، بکاستوری شخصیتهای مری آرکهام (Mary Ann Arkham) و خرگوش سفید (White Rabbit)، دقیقاً در نقطهی درستی از روایت نمایش داده میشن. نه خیلی زود که دلیل تمام تصمیمها و رفتارهاشون لو بره، نه اونقدر دیر که دیگه برای مخاطب اهمیتی نداشته باشه. همین موضوع باعث میشه نهتنها بار دراماتیک قصه بالا بره، بلکه اون شخصیتها هم از تیپهای معمول فراتر برن و حس همذاتپنداری واقعی رو در مخاطب بیدار کنن.
رونمایی به موقع از ورجیل (Vergil)، برادر دوقلوی دانته، یکی دیگه از نقاط عطف سریاله. هرچند از ابتدای داستان سرنخهایی دربارهی زنده بودنش به مخاطب داده میشه، اما حضور واقعی و آشکارش در نقطهای درست از روایت، نهتنها داستان رو وارد یه بُعد تازه میکنه، بلکه کلی سؤال برای ادامهی ماجراها مطرح میکنه و همین باعث میشه پایان فصل، حس معلق و هیجانانگیزی داشته باشه.
-
شخصیتپردازی و طراحی؛ دانتهای آشنا، اما تازه
دانته توی این نسخه خیلی خوب بازسازی شده. نهفقط از نظر ظاهر که کاملاً وفادار به نسخهی بازیهاست، بلکه لحن، شوخطبعی، خونسردی و حتی شیطنتهاش هم درست همون چیزیه که از یه دانتهی خوب انتظار میره. یکی از جزئیات بامزهای که نشون میده چقدر به اصل شخصیت وفادار موندن، علاقهی دانته به سانشاین توتفرنگیه که توی انیمه هم بهش اشاره شده؛ یه جور شوخی همیشگی با طبع شیرینش وسط اون همه خشونت و جنگ. طنزش بهاندازهست؛ نه بیش از حد که لوس بشه، نه خشک و بیروح. شخصیتهای دیگه مثل مری و خرگوش سفید هم جذاب و درگیرکنندهان. مری با گذشتهی تلخش به قصه عمق انسانی میده و خرگوش سفید، با لایههای شخصیتی پیچیدهترش، فضای حماسیتری ایجاد میکنه.
-
انیمیشن، مبارزهها و موسیقی؛ همهچی چشمنواز و سینمایی
از لحاظ بصری، انیمهی Devil May Cry یک سر و گردن بالاتر از خیلی از اقتباسهای مشابه و حتی انیمههای شاخص همین ساله؛ حتی در مقایسه با بعضی از انیمههای معروف و پرطرفدار سالهای اخیر هم جلوتره و سطح بالاتری از کیفیت بصری رو ارائه میده.. انیمیشن کاملاً روونه، طراحی مبارزهها دینامیک و هیجانانگیزه و دوربینها در صحنههای نبرد بهشکلی حرکت میکنن که حس تماشای یه بازی هکانداسلش واقعی رو منتقل میکنن. این همون چیزیه که از یه اقتباس DMC انتظار میره. موسیقی هم فوقالعادهست. مخصوصاً همکاری با گروه Evanescence که باعث شده فضای صوتی انیمه بهشدت سنگین، احساسی و در عین حال انرژیک باشه. از موسیقی متن تا افکتهای صوتی مبارزه، همهچی به خوبی با تصویر هماهنگ شده و مخاطب رو درگیر نگه میداره.
-
تعلیق و لحن؛ بازی با انتظارها
یکی دیگه از برگهای برندهی این سریال، میزان درست و حسابشدهی استفاده از تعلیقه؛ اونم نه فقط در لحظههای اکشن یا مبارزه، بلکه حتی زمانی که ظاهراً اتفاق خاصی هم نمیافته. سریال خیلی خوب بلده چطور مخاطب رو درگیر نگه داره؛ با فضاسازیهای سنگین، نورپردازی تیره و دیالوگهایی که اغلب سرنخی مبهم یا اشارهای دوپهلو توشونه. حتی توی صحنههایی که دانته فقط داره شوخی میکنه یا با آرامش رفتار میکنه، یه حس پنهان از ناآرامی و “چیزی در راهه” وجود داره که اجازه نمیده تمرکز تماشاگر از روایت جدا بشه.
از طرف دیگه، هر بار که اطلاعاتی دربارهی گذشتهی شخصیتها مثل مری یا حتی خود دانته داده میشه، نهتنها یک راز باز میشه، بلکه یه راز جدید هم مطرح میشه؛ این یعنی تعلیق همیشه توی جریان باقی میمونه. همین کشمکش بین دانستن و ندانستن، بین سکوت و انفجار، باعث میشه ریتم سریال حتی در لحظات آرامتر هم افت نکنه و داستان تا پایان، جذاب و درگیرکننده باقی بمونه. این مدیریت درست تعلیق، یکی از دلایلیه که باعث میشه انیمه حس حرفهای و سینمایی داشته باشه.
-
وفاداری به منبع؛ متعهد و در عین حال، جسور
سازندهها سعی کردن تا حد زیادی به فضای اصلی بازیها وفادار بمونن. از طراحی محیط گرفته تا سبک مبارزه، از لحن شخصیتها تا حتی سلاحهایی مثل شمشیر Rebellion یا هفتتیرهای Ebony & Ivory، همهچی برای فنهای قدیمی آشناست. اما در عین حال، مسیر داستانی کمی متفاوت انتخاب شده؛ انگار نسخهای موازی از دنیای DMC روایت میشه که بهنوعی هم مستقل قابل تماشاه، هم برای گیمرها پر از رفرنس و اشاره است.