سریال بازی تاجوتخت (Game of Thrones) که از سال ۲۰۱۱ افق تازهای در تلویزیون و روایت فانتزیهای سیاسی گشود، بهواسطهی بازیهای پیچیدهی شخصیتها و لایههای درهمتنیدهی داستان، توانست هم دل مخاطبان عام و هم طرفداران مجموعهی ترانه یخ و آتش (A Song of Ice and Fire) را به دست آورد. با این حال، یکی از خلأهای چشمگیر این اقتباس تلویزیونی، حذف شخصیت جان کونینگتون (Jon Connington) بود؛ شخصیتی که در رمانها بهعنوان یکی از وفادارترین حامیان خاندان تارگرین (House Targaryen) جایگاهی کلیدی در معادلات سیاسی وستروس دارد. نبود او نه صرفاً یک حذف ساده، بلکه پاک شدن گرهی مهم از بافت روایی و کاسته شدن از پیچیدگی سیاسی داستان بود.
جان کونینگتون که بود؟
جان کونینگتون، دوست و همنشین دوران جوانی ریگار تارگرین (Rhaegar Targaryen)، در بستر تحولات سیاسی خاندان تارگرین جایگاهی برجسته داشت. او که روزگاری به مقام دست شاه (Hand of the King) در دربار آریس دوم تارگرین (Aerys II Targaryen) رسید، چهرهای است آمیخته از شوربختی، وفاداری بیچونوچرا و جاهطلبی فروخورده. در آثار جورج آر. آر. مارتین (George R. R. Martin)، این وفاداری تا مرز علاقهای عاطفی به ریگار پیش میرود؛ علاقهای که بر پیچیدگی شخصیت او میافزاید.

کتابها سرگذشت او را از جوانی در گریفیندز روست (Griffin’s Roost)، تا اوج گرفتن در مقام دست شاه و سقوط عبرتآموزش در جریان قیام رابرت (Robert’s Rebellion) روایت میکنند. شکست او در نبرد ناقوسها (Battle of the Bells)، بهویژه در شهر استونی سپت (Stoney Sept)، نه تنها موقعیت سیاسیاش را در هم شکست، بلکه سرنوشت خاندانش را نیز دگرگون ساخت. تبعید، او را به صف گروه طلایی (Golden Company) کشاند و از همین نقطه، فصل تازهای از تلاش او برای بازگرداندن تاج و تخت به خاندان تارگرین آغاز شد.
در این برهه، کونینگتون با نام مستعار گریف (Griff)، سرپرستی و تربیت آگان تارگرین جوان (Young Aegon Targaryen) را بر عهده گرفت؛ کودکی که مدعی تاجوتخت بود و راز بقایش در دل بازیهای پنهان خاندان تارگرین نهفته است.
ضرورت حضور کونینگتون در اقتباس تلویزیونی
کونینگتون نه یک شخصیت حاشیهای، بلکه ستون فرعی اما حیاتی در معماری روایت خاندان تارگرین بود. او حلقهی اتصال گذشتهی باشکوه این خاندان به رخدادهای پرتلاطم پس از آن محسوب میشد. حذف او از سریال، به معنای کنار گذاشتن کامل داستان آگان جوان و با آن، یکی از ظریفترین و پیچیدهترین لایههای تاریخ خاندان تارگرین بود.
این غیبت، بخشی مهم از پویایی سیاسی داستان را حذف کرد. کونینگتون میتوانست با کشمکشهای درونی و وفاداریهای چندلایه، در میانهی نبرد قدرتهای وستروس زاویهای تازه و پرمایه بیافریند؛ زاویهای که به مخاطب امکان میداد روابط پر از توطئه و اتحادهای شکننده را در سطحی عمیقتر ببیند. نبود او، داستان را به سوی قطببندیهای ساده و کمعمق سوق داد و مسیر بازگشت تارگرینها را به شکلی گذرا و تقلیلیافته نشان داد.
نقد و فرصتهای از دسترفته
حذف کونینگتون، یکی از مواردی بود که بارها در محافل طرفداران و منتقدان به عنوان نمونهای از سادهسازی مفرط داستان مطرح شد. این تصمیم، بخشی از روند کلی فصلهای پایانی بود که به جای پرداختن به پیچیدگیهای ظریف و واقعگرایانه، بر اوجهای هیجانی و تقابلهای مستقیم تمرکز داشت.
با کنار گذاشتن چنین شخصیتی، سریال عملاً چشماندازی از اختلافنظرها و موانع داخلی خاندان تارگرین را که در کتابها نقش سرنوشتساز دارند، حذف کرد. برای مخاطب فارسیزبان علاقهمند به لایههای سیاسی و تاریخی این جهان، این خلأ به معنای از دست دادن مسیری بود که میتوانست به شناختی ژرفتر از تارگرینها بینجامد.
جان کونینگتون، با سرگذشتی آکنده از وفاداری، شکست و امید به رستگاری، یکی از ماندگارترین شخصیتهای مکمل در جهان ترانه یخ و آتش است. حذف او از سریال بازی تاجوتخت، تنها حذف یک شخصیت نبود؛ بلکه کنار گذاشتن بخشی از تاریخ پیچیده و روابط درهمتنیدهی خاندان تارگرین بود. این غیبت، تعادل سیاسی روایت را برهم زد و از چندبعدی بودن آن کاست.
هرچند سازندگان سریال کوشیدند جای خالی این خط داستانی را با محوریت دیگر شخصیتها پر کنند، اما نبود کونینگتون و ماجرای آگان جوان، سبب شد سیاست و بازی قدرت در روایت تارگرینها، به نسبت نسخهی ادبی، کمعمقتر و کمرمقتر جلوه کند؛ ضربهای که هنوز هم برای دوستداران فانتزی و داستانگویی تلویزیونی، محل بحث و حسرت است.