فراتر از موفقیت تجاری خیرهکننده و محبوبیت جهانی مجموعهی بازیهای گرسنگی (The Hunger Games)، که با فروش بیش از صد میلیون نسخه در سراسر جهان به یکی از شاخصترین آثار ادبیات نوجوانِ بزرگسال قرن بیستویکم بدل شد، پرسشی بنیادین همواره در سایهی این موفقیت حضور داشته است: نویسنده، خودِ خالق این جهان، اقتباس سینمایی اثرش را چگونه میبیند؟ آیا تصویر، به متن وفادار میماند یا آن را میبلعد؟
برای سوزان کالینز، پاسخ این پرسش نه در هیجان گیشه، بلکه در نسبت ظریف میان روایت مکتوب و بازآفرینی تصویری نهفته است. کالینز بارها تأکید کرده که اقتباسهای سینمایی بازیهای گرسنگی را نه بهعنوان نسخهای تقلیلیافته، بلکه بهمثابه آثاری مستقل و در عین حال همریشه با رمانهایش میبیند؛ آثاری که اگرچه ناگزیر از حذف و اختصارند، اما در هستهی معنایی و اخلاقی، به متن وفادار ماندهاند.
او در نامهای که در سال ۲۰۱۲ و پیش از اکران نخستین فیلم منتشر کرد، با اشاره به گری راس و بیلی ری، نکتهای کلیدی را مطرح میکند: اینکه سینما میتواند افق دید روایت را گسترش دهد، بیآنکه روح کتاب را مخدوش کند. بهگفتهی کالینز، فیلمها جهانی را نشان میدهند که در رمان، آگاهانه از دید محدود کتنیس اوردین روایت شده است؛ از اتاقهای کنترل بازیها گرفته تا باغهای گل رئیسجمهور اسنو. این گسترش دید، نه خیانت به متن، بلکه مکمل آن است؛ چون خواننده را به تماشاگر بدل میکند، بیآنکه روایت درونی شخصیت قربانی شود.
با ورود فرانسیس لارنس بهعنوان کارگردان از فیلم دوم به بعد، در بازیهای گرسنگی: اشتعال (Catching Fire) و دو بخش زاغ مقلد (Mockingjay)، این پیوند میان کتاب و تصویر عمیقتر شد. لارنس، با درکی دقیق از خشونت مهارشده و تجمل بیمارگونهی دنیای پانم، توانست لحن اخلاقی رمانها را به زبان تصویر ترجمه کند؛ جایی که تماشاگر، همانقدر که مجذوب شکوه بصری میشود، با زخمهای پنهان قدرت و نمایش روبهروست. این همان دوگانگیای است که در متن کالینز، آرام اما مداوم جریان دارد.
تفاوت کتنیس در کتابها و فیلمهای سینمایی
نکتهی ظریفتر اما در مواجههی کالینز با شخصیت کتنیس نهفته است. او صادقانه اذعان میکند که جنیفر لارنس دقیقاً همان چهرهای نیست که هنگام نوشتن در ذهن داشته؛ اما این تفاوت، نهتنها به تعارض نینجامیده، بلکه به همزیستی دو تصویر انجامیده است. کالینز میان «کتنیسِ کاغذ» و «کتنیسِ تصویر» مرزی سالم قائل میشود؛ یکی متعلق به سکوت و تخیل خواننده، و دیگری متعلق به صحنه و نور. آنچه این دو را به هم پیوند میزند، نه شباهت ظاهری، بلکه صداقت احساسی است؛ همان حس بقا، مقاومت و تردید که ستون فقرات رمانها را شکل میدهد.
حضور فعال کالینز در کنار نویسندگان
برخلاف بسیاری از نویسندگان که در اقتباسها به حاشیه رانده میشوند، کالینز حضوری فعال و پیگیر در فرآیند تولید داشت. مشارکت او در طرحریزی روایتها و گفتوگو با فیلمنامهنویسان، نشان میدهد که برایش «انتقال داستان» صرفاً واگذاری یک حق نیست، بلکه مراقبت از یک جهان است. نتیجهی این همراهی، اقتباسی است که نه کتاب را میپوشاند و نه سینما را محدود میکند.
این پیوند موفق، به آثار بعدی نیز امتداد یافته است؛ از تصنیف پرندگان آوازخوان و مارها (The Ballad of Songbirds and Snakes) که در سال ۲۰۲۳ به تصویر کشیده شد، تا پروژهی در دست ساخت طلوع در روز درو (Sunrise on the Reaping) که با تمرکز بر شخصیت هیمیچ ابرنتی، بار دیگر به ریشههای تراژیک این جهان بازمیگردد. آنچه این مسیر را منسجم نگاه میدارد، همان نگاه اولیهی کالینز است: روایت قدرت، خشونت و انتخاب، از دل شخصیتها، نه از فراز ایدئولوژی.
در نهایت، تجربهی بازیهای گرسنگی یادآور این حقیقت است که اقتباس، اگر بر پایهی احترام متقابل میان متن و تصویر شکل بگیرد، میتواند به گفتوگویی خلاق بدل شود، نه به رقابتی فرساینده. در جهانی که اغلب فروش بر معنا پیشی میگیرد، این مجموعه نمونهای نادر است از آنکه چگونه ادبیات میتواند به سینما راه پیدا کند، بیآنکه صدای خود را از دست بدهد.
و شاید مهمترین دستاورد این مسیر همین باشد: اینکه کتاب، حتی پس از عبور از پردهی نقرهای، همچنان مرجع بماند؛ جایی که جهان پانم، پیش از آنکه دیده شود، خوانده و فهمیده شده است.


