سه دهه پس از آغاز فعالیتی که به جستجوی ژانرهای مختلف در سینما گذشت، پل و. اس. اندرسون (Paul W. S. Anderson) بالاخره به سراغ ساخت یک اثر فانتزی خالص رفت؛ اقتباسی از داستان کوتاه یکی از بزرگترین اسطورهپردازان دنیای فانتزی معاصر، جورج آر. آر. مارتین. در سرزمینهای گمشده روایتی تلخ و سیاه از داستان دوری از آرزوها است که در آن پادشاهی به واسطه فرستادن شکارچی شاهنشاهی به نام بویس، و جادوگری مرموز و جاودانه به نام گری آلیس، به نمایش درمیآید. این اثر نه تنها در ژانر فانتزی بلکه در نحوه بهرهگیریاش از فناوریهای نوین فیلمسازی نیز گامی تعیینکننده محسوب میشود.
جان مایهٔ داستان، ابعاد پیچیده و تاریک آرزوهای بشری را به تصویر میکشد؛ همان مسأله آفرینش رویاهایی که به زنجیر نفرین بدل میشوند، همچون قصههای پریان کلاسیک که مرگ و فنا را به عنوان مقدمه تحول و دگرگونی درمیآوردند. آنچه اندرسون را از دیگر سازندگان آثار اقتباسی متمایز میکند، علاقه عمیقش به افسانهها و اسطورههای کلاسیک و همچنین روشهای مدرن تصویرگری آن است. نگرش او در ساخت در سرزمینهای گمشده، به مثابه ادای دینی به داستانهای پریان هانس کریستین آندرسن، حامل همان معنای تلخ و گزندهای است که در نسخههای اولیه این داستانها یافت میشود.
اما شاخصه اصلی فیلم، به خصوص جهت دهی نوآورانه در بخش تصویربرداری است. برخلاف تکنیکهای متداول و پرهزینهٔ روز دنیا که اغلب استفاده از LED و دیوارهای مجازی سهبعدی را رایج ساختهاند، تیم تولید این اثر تکنولوژی ردیابی میدان ستارهای را توسعه دادند؛ سیستمی مرکب از ۳۵۰ نقطهٔ مرجع تعبیه شده در سقف استودیو که ضمن ثبت موقعیت دقیق دوربین در فضای مجازی، امکان نورپردازی در لحظه و تطابق کامل جلوههای بصری با تصویر واقعی را فراهم میکند. این نوآوری، توازن میان حرمت به بازیگر و گسترهٔ خیالی جهان فیلم را حفظ مینماید. میلا یوویچ بازیگر نقش گری آلیس با اعتراف به اینکه حضور در محیطی ملموس و قابل رؤیت بر بازی عاطفیاش تأثیر بسزایی داشته است، اهمیت این رویکرد را برجسته میکند. دیو باتیستا نیز این تجربه را به عنوان فرصتی برای اجرا در فضایی صمیمی و زنده توصیف میکند.

این بهرهگیری از فضای مجازی هارمونی نور و بازیگری را زنده و پویا ساخته و آسیبهای رایج فیلمهای سنگین افکتهای ویژه را کاهش داده است؛ جایی که محدودیتهای قرارگیری دوربین و ناتوانی در تغییر لحظهای فضا باعث خمودگی صحنه میشوند. اندرسون که خود در آثار مختلفش، از جمله مجموعه رزیدنت ایول و افق رویداد، تجربه جدال با محدودیتهای فناوری را دارد، این بار با نگاه به آگاهی بازیگران به جهان پیرامونشان، روش خاصی را برای خلق صحنهها برگزیده است.
از سوی دیگر، زیباییشناسی فیلم گویای نفوذ نقاشهای خیمهشببازی قرون وسطایی و نقاشان بزرگی چون هیرونیموس بوش است. این ترکیب سبکهای تصویری با مضامین عصر جدید چون توهمات سوسیالیستی عقبگرده به ساختاری فئودالی، تصویرسازی منحصر به فردی را در هسته فیلم شکل میدهد. استفاده از نشانههای نمادین مسیحی و الگوهای فیلمهای وسترن اسپاگتی که پیچیدگی رابطه میان کلیسا و جهان را به نمایش میگذارد، اثر را به عنوان نمونهای مملو از لایههای معنا و حضور جهانبینی جرج آر. آر. مارتین به سینما نزدیک میکند.

در مسیر روایت، بازیگران نقشآفرینی میکنند تا بیش از حد انتظار، بهویژه در بخش تعامل میان شخصیتها، حس همدمی، آشنایی و غربت را به تماشاگر منتقل کنند. این، در واقع نشانهای از موفقیت کارگردان در تلفیق ساز و کارهای تکنیکی و هنری است. اندرسون حتی از بازنویسی پایان داستان اصلی نیز نترسید تا تکمیل این پیوستگی دراماتیک را تضمین کند، امری که واکنش مستقیم مثبت نویسنده را در پی داشت.

در نهایت، این فیلم نه تنها تحولی در نحوه بهرهگیری از جلوههای ویژه و اقتباس آثار ادبی فانتزی پدید آورده، بلکه با ترکیب زیباشناسی روایی و جلوههای تکنیکی، اکشنهایی متحوّل، و فضایی دراماتیک آشکار کرده است که از سطح سرگرمی صرف فراتر رفته و تماشاگر را به درون جهانی سرشار از اسطوره و نماد میکشاند.
پل و. اس. اندرسون اکنون در آستانه پروژه بعدی خود است؛ اقتباسی از بازی ویدئویی خانه مردگان که بار دیگر او را به ژانر وحشت تعمقی و تندرویی بازخواهد گرداند. او قول داده است حلقهای نوین در تجربه ترسناکها رقم بزند؛ اثری تمامعیار که در آن زمان و مکان در جریان بازی متوقف نمیشوند و معرف نوعی سینمای تعاملی و فراگیر خواهد بود.
گویی اندرسون به عنوان راویِ عارفانه و آهنگساز تصویری دنیای مارتین، پس از سالها در بند محدودیتهای سنتی و تجربه ژانرهای متنوع، حالا در دریای سرزمینهای گمشده و سایههای آن قد علم کرده و چشماندازی نو به فانتزی مدرن بخشیده است؛ چشماندازی که هم در عمق قصهگویی و هم در مرزبندی با فناوری، اثری ماندگار خلق میکند.
