در میان بحثهای بیپایان و گاه فرسایندهای که پیرامون دنیای ارباب حلقهها در جریان است ــ دنیایی که همچون هالهای مقدس و بیچونوچرا بر سر ادبیات فانتزی سایه انداخته، یکی از پرسشهایی که هنوز هم نفس طرفداران و منتقدان این مجموعه را در سینه حبس میکند این است: چرا «عقابهای غولپیکر و خردمند» بهجای آنکه اینهمه رنج و مشقت را بر دوش فرودو و سم تحمیل کنند، خود حلقه یگانه را به دهانه آتش کوه نابودی در موردور نبردند؟

این پرسش که گاه به آن بهعنوان یک حفرهٔ داستانی بزرگ نگریسته شده، از بُعد روایی و جهانشناسانهٔ تالکین بسیار دور است. چراکه او دنیایی بنیادین و پایدار بر اساس قوانین و محدودیتهای خودش ساخته است و به هیچوجه سادهانگارانه قصه را به جلو نمیبرد. بلکه هر انتخاب داستانی، حتی آنچه به نظر ما روایتگر سادهترین راه است ـ از دل تمهایی چون محدودیت قدرت، خطر و مسئولیت برآمده است.
در گفتوگویی که بهاشتباه به تالکین نسبت داده شده بود، برخی گفته بودند ای کاش عقابان حمل حلقه را بر عهده میگرفتند، اما حقیقت این است که خدای عقابان بزرگ، گْوایهِیر (Gwaihir)، در داستان هابیت، خود فرموده که حاضر نیست محل سکونت انسانها را به پرواز درآورد، چه رسد به این مأموریت خطیر:
«ارباب عقابان جرئت نمیکند که به نزدیکی جایی برود که مردمان در آن زندگی میکنند. آنها ما را با تیرهای بزرگ سروشان هدف قرار میدهند، چون فکر میکنند میخواهیم به گوسفندانشان حمله کنیم. گاهی اوقات هم حق دارند. ما خوشحالیم که بازی گابلینها را خراب کنیم و سپاسگزاریم که خدمتگزارید، ولی حاضر نیستیم خودمان را برای دورفها در دشتهای جنوبی به خطر بیندازیم.»
به عبارت دیگر، این پرندگان بزرگ، که خود شخصیتی هوشمند و مستقل در روایت دارند، از مخاطرات سرزمینهای موردور آگاه بودند و از آن پرهیز میکردند. این موضع، هم درستی دنیاسازی مبتنی بر تضادها و خطرها را نشان میدهد و هم لزوم حضور فیزیکی فرودو و سم که حامل بار سنگین مسئولیت و مقاومت ذهنی در برابر وسوسهٔ قدرتمند حلقهٔ یکتا هستند.
اگر بخواهیم در سطحی عمیقتر به این تصمیم روایت نگاه کنیم، استفاده نکردن از عقابها را میتوان به مثابهٔ نوعی محدودیت اخلاقی و تماتیک در نظر گرفت که از قدرتی عظیم، ترس و مسئولیت میآموزد، همان مفاهیمی که بیشتر آثار ماندگار فناوری، قدرت و مبارزه با شیطان در ادبیات فانتزی دارند.
از لحاظ ساختاری نیز، پرواز سریع و بدون خطر حلقه به موردور، قصه را از هرگونه لایهدرلایه شدن روایت محروم میکرده و سفر پُرمخاطره، مواجهه با دشمنان، و تعامل شخصیتها بر اساس بازیابی تدریجی اراده و هویت را حذف میکرد. بنابراین محدود شدن کار عقابها به امدادهای موضعی و نه مأموریت اصلی، باعث حفظ تعلیق در داستان و تحریک هوشمندانهٔ مخاطب میشود.
از نگاه فیلمسازی نیز، تصویرسازی از این پرندگان عظیم بهعنوان موجوداتی مستقل و فراتر از یک وسیلهٔ حملونقل، به میزانسنهای باشکوه، تصاویر اپیک در آسمانها، و موسیقی همراه حماسی کمک میکند که جداییشان از آدمیان را پررنگ و معنادار میسازد.
بنابراین، پرسش «چرا عقابان پرواز نکردند؟» در واقع نه یک ضعف قصهپردازی، بلکه نشانهای دقیق از آنچه تالکین و دستاندرکاران فیلم خواستهاند بیان کنند: قدرتهای بزرگ، محدودیتها دارند، و مسیر بهسوی رهایی پیچیده و پُرمخاطره است؛ سفر قهرمان بدون تقابل با خطرهای بزرگ، هیچ معنایی ندارد.
در نهایت، به یاد داشته باشید که هر پرسش دربارهٔ انتخابهای داستانی، به ما کمک میکند تا در پرتو آگاهی و دانش بیشتر، از آثار هنری بزرگ و معماری دقیق آنها لذت ببریم و نگاه انتقادی و فکری خود را غنی کنیم.