در پایان هفته گذشته، فیلم جدید سوپرمن از دیسی استودیوز توانست جایگاه سومین افتتاحیه پردرآمد سال جاری در باکسآفیس آمریکا را به خود اختصاص دهد. این موفقیت نهتنها نشان میدهد که علاقهمندان به سالنهای سینما هنوز از ژانر ابرقهرمانی ناامید نشدهاند، بلکه بهویژه برای برادران وارنر و طرح جاهطلبانهشان در ساخت یک دنیای سینمایی نوین دیسی اهمیت بالایی دارد. هرچند موفقیت مالی سوپرمن قابل چشمپوشی نیست، ولی باید توجه کرد که چالش حقیقی این است که این موفقیت چگونه به عنوان سکوی پرشی برای فیلمها و سریالهای بعدی مورد استفاده قرار گیرد.
فیلم سوپرمن که با فروش ۱۲۵ میلیون دلار در بازار داخلی آمریکا و ۹۵ میلیون دلار در دیگر کشورها، قویترین افتتاحیه برادران وارنر در ژانر ابرقهرمانی از زمان فیلم ماندگار بتمن ساخته مت ریوِز در سال ۲۰۲۲ محسوب میشود، از همان ابتدای نمایش، هیجان زیادی را در فضای مجازی ایجاد کرده است؛ هیجانی که گاهی حالتی «عجیب و زننده» نیز به خود گرفته است. موفقیت چشمگیر این فیلم سبب شده تا جیمز گان، مدیرعامل مشترک دیسی استودیوز، در حال بررسی ساخت چند اسپینآف حول شخصیتهای کمتر شناخته شده مانند استاد ترتیک و جیمی اولسن باشد.

با این وجود، پیش روی برادران وارنر محصولاتی چالشبرانگیز دیگری است که باید به آنها پاسخ دهند؛ محصولاتی مانند سوپرگرل به کارگردانی کریگ گیلزپی و کلیفیس ساخته جیمز واتکینز که قرار است سال آینده اکران شوند. برخلاف سوپرمن که شخصیتی بنیادین و آشنا در فرهنگ عامه محسوب میشود، این دو شخصیت کمتر شناخته شدهاند و گمانهزنیهایی وجود دارد که آیا میتوانند پیگیری نیرو و شور اولین فیلم را حفظ کنند یا خیر.
داستان شکلگیری دیسی استودیوز با هدایت مشترک جیمز گان و پیتر سافرن به عنوان پاسخی به مقطع دشوار و پرحاشیه دنیای سینمایی پیشین دیسی (DCEU) شکل گرفت. این حرکت نشان از تمایل وارِنِر به فرار از سایه سنگین مارول و خلق یک چشمانداز نو و منسجمتر بود. انتصاب جیمز گان، که سابقه موفقی در پروژههای ابرقهرمانی دارد، گامی حیاتی برای تثبیت این راهبرد بود، اگرچه شروع پروژهها با سری انیمیشنی کماندوهای هیولایی برای استریمینگ (HBO Max) کمی عجیب به نظر میرسد و در عین حال، هسته اصلی برنامهریزی بر روی سوپرمن متمرکز است تا نقطه شروع جدیدی به جهان فیلمهای دیسی بدهد.
از منظر تماتیک، سوپرمن همیشه کانون امید و نشاندهندهی وجوه انسانی در جهانی آکنده از خدایان و هیولاها بوده است. او نماد قدرت تقریباً شکستناپذیر همراه با باور به ارزش خانواده و اهمیت روزنامهنگاری است؛ گان در نسخه تازه با ظرافت این عناصر را کنار هم چیده و تصویری متفاوت و رنگین از جهان مرد فولادین ارائه کرده است که از فضای تاریکتر نسخههای قبلی بسیار متمایز است.
با این وجود، پروژههای بعدی مانند سوپرگرل و کلایفیس، از نظر محبوبیت و توانایی جذب مخاطب، با سوالات بیشتری مواجهاند. «سوپرگرل» که به لطف حضور در سریالهای موفق تلویزیونی تا حدی شناخته شدهتر است، احتمالاً میتواند بخش از این ترنآوت را حفظ کند، اما فیلمی با قالب وحشت بدنی مانند کلیفیس با محوریت ضدقهرمانی کمتر شناخته شده که فیلمنامهاش را مایک فلانگان مینویسد، بر سر دوراهی پذیرش عمومی و شکست قرار دارد.

از سوی دیگر، برنامه گستردهتری که دیسی استودیوز دنبال میکند شامل آثاری متنوع مانند فیلم استاپموشن درباره دو رابین (همراه با سریال گرین لنترن به سبک True Detective و فیلمی درباره شخصیتهای بدنامی چون بین و دداستروک) است. البته برخی از پروژهها مانند دنباله بتمن مت ریوِز در دنیای خودشان جریان دارند و هنوز انسجام کامل دنیای سینمایی جدید شکل نگرفته است. در ضمن معرفی یک بروس وین تازه برای پیوستن به اتحادیه عدالت هم در برنامههاست.
چالش پیش روی دیسی، در واقع، نه صرفاً مرتبط با موضوعات ابرقهرمانی، بلکه بهخصوص در نحوهی مدیریت ساخت و گسترش فرنچایزهای بههمپیوسته است. تاریخچهی دنیای مارول و DCEU نیز نشان داده که خستگی مخاطب به دلیل فرآیندهای تجاری بزرگ و تمرکز صرف بر توسعه انبوه آثار است. در چنین چشماندازی، سوپرگرل و کلایفیس آزمونی برای توانایی دیسی در حفظ جذابیت و تبدیل کاراکترهای جانبی به پیشبرندههای اصلی محسوب میشوند.
در پایان، موفقیت سوپرمن امیدهای تازهای برای آغاز دورهای طلایی در دیسی ایجاد کرده است؛ دورهای که میتواند با بازتعریف و بازگرداندن جایگاه شخصیتی بنیادین و همراستا ساختن استراتژیها با خواستههای واقعی مخاطبان، فصل تازهای در تاریخ سینمای ابرقهرمانی رقم زند. تحلیل و درک عمیق از این روند، به خصوص برای مخاطبان ایرانی که علاقهمند به ریشهها و عمق شخصیتها هستند، فرصتی است تا نه تنها سرگرمی بلکه درک جلوههای فرهنگی این شخصیتها را نیز گسترش دهند.