چند دقیقه ابتدایی فصل اول سریال «اندور» واکنش فوری مرا به این پرسش واداشت: چند تن از طرفدارانِ به شدت محافظهکار و بعضاً نژادپرست دنیای «جنگ ستارگان» به محض دیدن بازیگر سیاهپوست درون سفینه فضایی، صدای اعتراض خود را بلند کردهاند؟ این پرسش نه تنها به دلیل حضور یک شخصیت سیاهپوست بهعنوان یکی از شورشیان، بلکه به خاطر رویکردی تازه و واقعگرایانه به موضوعات پیرامون امپریالیسم و مقاومت است.
مجموعه «اندور» برگرفته از وقایع پس از فیلم «روگ وان»، تنها پیشدرآمد نسبتا موفق این مجموعه است، و دیهگو لونا بار دیگر در نقش کاسین اندور به روایت داستانی بازمیگردد که نه صرفاً بر عناصر فانتزی و اسطورهای بلکه بر رنجهای ملموس، پیچیدگیهای روانی و سیاسی جنگ و تبعیت تمرکز دارد.
در نمایش این سریال، شخصیتهایی چون نییا (با بازی راشل دیدریکس)، شورشیانی هستند که با ترسی به مراتب انسانی و نه قهرمانانه، به لبه انقلاب قدم میگذارند. دیالوگهایی از جنس «اگر امشب بمیرم، آیا ارزشش را داشت؟» یا «امپراتوری هرگز برنده نخواهد شد» تأکیدی است بر مبارزهای که نه صرفاً بر پایه جادو و شمشیرهای نوری، بلکه بر اساس اراده، ترس و امید استوار است. این تأکید بر انسان بودن مبارزان، به نوعی بازگشت به رئالیسمی است که در محصولات قبلی لهجه کمتر داشت.
رویکرد «اندور» به انقلاب و قیام، تصویری تاریک و بیپیرایه ارائه میدهد؛ صحنهای که در فصل دوم، قسمت دوم با حضور شخصیت بیکس کالین (آدریا ارجونا) به نمایش درآمد و واکنشهای متضادی را در میان طرفداران به دنبال داشت. طراح و خالق این سریال، تونی گیلروی، در بیان چرایی گنجاندن این صحنه، با استناد به تاریخ تاریک تمدن بشری، آن را بخش ضروری راویتمان دانست. این گزینش شجاعانه، البته که برای مخاطبانی خاص چالشبرانگیز خواهد بود اما بیانگر تمایل سریال به پرداختن به خطوط خاکستری اخلاقی و واقعیتهای تلخ است.
از نظر ساختاری و فرمی، «اندور» با بهرهگیری از میزانسنهای دقیق، بازیگری روان و فیلمنامهای درهمتنیده با توجه به جزئیات، توانسته است به روایت یک داستان با نقطهنظر مشخص و غیرکلیشهای بپردازد؛ داستانی که به جای آنکه صرفاً بازخوانی اساطیر جنگ ستارگان باشد، نوعی نوسازی عمیق و سیاسی از این جهان است. این ویژگی ممکن است فاتح دل بسیاری از هوادارن صنایع سینمایی مستقل باشد که همواره به دنبال آثاری متفاوت و کارگردانمحور هستند.
برای فهم بهتر جایگاه این سریال، لازم است به محصولات پیشین این فرنچایز شبکهای نیز نگاهی بیاندازیم: «مندلورین» با حضور پیتر فاوولو حافظ ساختار کلاسیک داستانهای وسترن فضایی بود و البته با خلق کاراکتری چون گروگو، پیوندی ناگسستنی میان روایت و کالاهای تجاری برقرار کرد؛ اما سایر مجموعهها مانند «کتاب بوبافت» و «اوبی-وان کنوبی» به دلایل مختلف، نتوانستند انتظارات را برآورده کنند یا فراز و فرودهای کیفی داشتند. در این میان «اندور» با دریافت بالاترین امتیاز میان تمام محصولات سینمایی و تلویزیونی جنگ ستارگان، نشان داده است که چگونه میتوان بر پایه اقتدار روایت و پرداخت مردمی به عناصر کلاسیک این جهان، ترکیبی تازه و بدیع ارائه داد.
جالب آنکه در عصر بازآفرینی و ریمیکزدگی بیامان هالیوود، «اندور» موفق شده است با حفظ اصالت و توجه به مسائل جاری دنیای معاصر، چالشی تازه برای این آثار ایجاد کند. فرازهای سیاسی، تلاقی روایتهای فردی با کلیت مبارزه، و پرهیز از تمهای کلیشهای فانتزی همگی دست به دست هم دادهاند تا این مجموعه به یک تجربه سینمایی متفاوت و جدی بدل شود.
در نهایت، آنچه «اندور» را مجزا میسازد، بیشک بازیگرانش، فیلمنامه قوی، طراحی دقیق کارگردانی و درک عمیق از موضوعات تاریخی و سیاسی پشت ساختار داستانش است. این سریال نه صرفاً بهخاطر تعلق به دنیای جنگ ستارگان بلکه به دلیل ارائه تصویری خردمندانه و جسورانه از ابعاد مبارزه، ایستادگی و انقلاب در قالب سینمای تلویزیونی، شایسته توجه جدیتر است.
اگر دنبال اثری هستید که هم به فرم و روایت اهمیت میدهد، هم به مناقشات سیاسی-اجتماعی روز، «اندور» بهترین گزینه است و شاید سرمشقی برای ادامه مسیر سریالهای پس از سهگانه اصلی جنگ ستارگان باشد.