با ورود به فصل هالووین و شبهای خوفناکِ پاییزی، بسیاری از ما به سراغ ژانر ترسناک و تهیه فیلمهایی چون Bring Her Back یا کلاسیک بیزمان The Evil Dead میرویم تا فضای مناسبی برای تماشای خانگی ایجاد کنیم. اما در میان این انتخابهای مرسوم و آشنایی که هر سال تکرار میشوند، فیلم ژاپنی 1977 یعنی House (با نام اصلی Hausu)، یکی از آن آثار واقعی و انقلابی است که نه فقط مخاطب را میترساند، بلکه در تجربه سینمایی او چالشی بنیادی و حتی فلسفی ایجاد میکند؛ فیلمی که نمیتوان آن را در قالبهای رایج سینمای وحشت جای داد.
روایت ساده اولیه «دختر جوانی که در روستا به دیدار خالهاش میرود و با دوستانش خانهای پر از اتفاقات فراطبیعی را تجربه میکند» تنها متر و معیار توصیف این اثر نیست. این خط داستانی اولیه تنها بستری است برای ورود به جهانی پر از تخریب گاه به گاهِ قوانین روایت کلاسیک، جایگاه زمان و مکان، و میزانسنهای آوانگاردی که میخواهند مرزهای سینما را به چالش بکشند.

نوبوهیکو اوبایاشی (Nobuhiko Obayashi) به عنوان کارگردان، با همکاری دختر 10 سالهاش چیکومی اوبایاشی در نگارش فیلمنامه، به خلق فیلمی پرداخت که هر قاب آن یادآور تلاش برای بازآفرینی چشماندازی غیرقابل توضیح و عجیب از دنیای کودکی است. ایده چشمگیر اوبایاشی در مصاحبهای که به مناسبت عرضه نسخه بلو-ری فیلم صورت گرفت، به شکلی بدیهی بر عمق این کار صحه میگذارد: «بزرگسالان تنها درباره چیزهایی میاندیشند که میفهمند و این به معنای باقی ماندن در سطحی نسبتا کسلکننده است. اما کودکان به چیزهایی میاندیشند که قابل توضیح نیستند. آنها به عجیب، غریب و مرموز علاقه دارند. قدرت واقعی سینما نه در قابل فهم بودن، بلکه در برخورد با عجیب و غیرقابل توضیح است.»
این رویکرد منجر به خلق اثری شده که در بازه 88 دقیقهای خود تغییرات ناگهانی و شدید لحنی را تجربه میکند: از ملودرام خانوادگی با جلوههای بصری محو و رویایی، عبور میکند به موزیک ویدئوی هجوآمیز و اسلپاستیک و حتی سبک اولیه ژانر J-horror یا ترسناک ژاپنی. تغییر فریمهایی که دستکاریشده و با تکنیکهای ساده اما اثربخش همچون پسزمینههای نقاشیشده مصنوعی، رهایی از قوانین جاذبه، سرهای جداشده و خونهای قرمز و پررنگ، همه در کنار هم، مجموعهای از تناقضات بصری و تماتیک را تشکیل میدهند که بیشتر شبیه یک کابوس سوررئال است تا یک داستان ترسناک معمولی.
در لایه زیرین این کابوسپردازی بیرحم، داستانی ریشهدار در فولکلور ژاپنی شکل میگیرد که با پذیرش پوچیِ مرگبار و ترسهای کودکی به مقابله با تلخیهای تراژیک میپردازد. این فیلم را میتوان در ادامه مسیر تجربههای فراواقعگرایانه و آوانگارد سینمای ژاپن دید که پیام اجتماعی بدون استفاده از ابزارهای روایی مستقیم بیان میکنند.
از منظر هنری، House شباهتهای روشنی با فیلمهای کابوسمحورِ سبک اسلپاستیکِ سام رایمی در Evil Dead 2 دارد و در عین حال، بهزعم منتقدانی چون کری ریکی، ترکیبی است از “چنان مضحک که باشد نمیتواند واقعا ترسناک باشد، و چنان کابوسوار که به صرف کمدی فرو نمیریزد.” همچنین میتوان در ساختار پراکنده و غریب این فیلم ردپایی از ویژگیهای اصلی سینمای دیوید لینچ، مخصوصا Twin Peaks را مشاهده کرد؛ اثری که از طریق موقعیتهایی به ظاهر بیارتباط به طور زیرپوستی به کاوش شرارت و تاریکیهای روان انسان میپردازد.
برای مخاطب جدی سینما، تماشای House بیش از یک تجربه سرگرمکننده است؛ آنچه پس از هر بار تماشای آن باقی میماند، پرسشی بنیادی درباره ماهیت روایت، مرزهای ژانر و مفاهیم ترس است که در قالب فرم و تکنیکهای بصری جسورانه عرضه شدهاند. این فیلم مفهوم «سینمای وحشت» را از سیطره کلیشههای معمول رها ساخته و اثری بدیع، زنده و در عین حال خارج از دسترس ساخته است؛ چیزی که جز تکتک دوستداران سینمای مستقل و هنری نباید آن را از دست بدهند.
اگر تاکنون فرصت دیدن این فیلم را نداشتهاید، بد نیست همین حالا دست به کار شوید و خود را در دنیای پساواقعی و سرشار از تخیلات کودکی بیاندازید؛ تجربهای که شما را همزمان به اعماق ترس و اعجاب خواهد برد، با میزانسنی که بدون اغراق میتوان آن را در تاریخ سینما بیهمتا دانست.


 
                         
                         
                         
                         
                        
 
                             
                            