صفحه اصلی > کامیک و دنیای دی سی : از صفحات کمیک تا پرده سینما؛ سوپرگرل و احیای جهان کیهانی دی‌سی

از صفحات کمیک تا پرده سینما؛ سوپرگرل و احیای جهان کیهانی دی‌سی

دی‌سی سال‌هاست که در قلمرو کیهانی‌اش دنبال هویتی مستقل می‌گردد؛ هویتی که نه تقلید مستقیم از الگوی موفق نگهبانان کهکشان (Guardians of the Galaxy) باشد و نه در سایه‌ی روایت‌های زمینی‌تر این ناشر گم شود. حالا با فیلم سوپرگرل (Supergirl) به نظر می‌رسد دی‌سی بالاخره به همان نقطه‌ای رسیده که کمیک‌ها سال‌ها پیش وعده‌اش را داده بودند: یک جهان فضایی شخصی، تلخ‌تر، فلسفی‌تر و عمیق‌تر از شوخی‌های صرف و رنگ‌آمیزی پاپ‌کورنی.

سوپرگرل از کمیک تا سینمایی

در کمیک‌های دی‌سی، مسیر کارا زور-ال (Kara Zor-El) همیشه با سوپرمن یکی نبوده است. اگر کلارک کنت نماینده‌ی «امید» است، سوپرگرل در بسیاری از دوره‌های کمیکی، نماد «سوگواری، خشم و ازخودبیگانگی» بوده؛ شخصیتی که نابودی کریپتون را به چشم دیده، خانواده‌اش را از دست داده و با باری روانی بزرگ‌تر از سنش زندگی کرده است. فیلم Supergirl دقیقاً روی همین ریشه کمیکی دست می‌گذارد.

Milly Alcock as Supergirl

کریگ گیلسپی (Craig Gillespie)، کارگردانی که پیش‌تر در آثاری مثل من، تونیا (I, Tonya) و کروئلا (Cruella) نشان داده علاقه‌مند به شخصیت‌های زخم‌خورده و ضدقهرمان‌گونه است، این‌بار سراغ یکی از پیچیده‌ترین قهرمانان دی‌سی رفته. نتیجه، فیلمی است که اگرچه در ظاهر یک ماجراجویی فضایی است، اما در باطن به سنت کمیک‌های مدرن دی‌سی نزدیک‌تر است؛ جایی که قهرمان بودن الزاماً به معنای ثبات روانی نیست.

داستان فیلم سوپرگرل

در سوپرگرل، میلی آلکاک (Milly Alcock) در نقش کارا زور-ال، ما را وارد سفری می‌کند که شباهت زیادی به روایت‌های کمیکی شاخصی مثل سوپرگرل: زن فردا (Supergirl: Woman of Tomorrow) دارد. داستان با یک موقعیت به‌ظاهر ساده شروع می‌شود؛ تلاش کارا برای فرار کوتاه از زمین، از قدرت‌های کنترل‌نشده و از سایه‌ی همیشگی سوپرمن. اما خیلی زود، روایت به سمت قلمروهای تاریک‌تر می‌لغزد: انتقام، فقدان و خشمی که سال‌ها درون این شخصیت انباشته شده است.

از منظر کمیکی، حضور لوبو (Lobo) با بازی جیسون موموآ (Jason Momoa) اتفاقی کلیدی است. لوبو در کمیک‌ها همیشه نقش آینه‌ی تاریک قهرمانان فضایی دی‌سی را داشته؛ مزدوری بی‌رحم، بی‌اخلاق و در عین حال کاریزماتیک که تقابلش با سوپرگرل اغلب به برخوردی فلسفی درباره‌ی خشونت، بقا و اخلاق ختم می‌شود. این تقابل، فیلم را از یک اکشن ساده فراتر می‌برد و به سنت نبردهای ایدئولوژیک کمیکی نزدیک می‌کند.

Brainiac

از منظر جهان‌سازی، سوپرگرل بیش از یک فیلم مستقل عمل می‌کند. اشاره‌های زیرپوستی به تهدیدهایی مثل برینیاک (Brainiac)، سیارات فراموش‌شده و تمدن‌های نابودشده، یادآور ساختار روایی کمیک‌های دی‌سی است؛ جایی که هر داستان، تکه‌ای از یک پازل بزرگ‌تر است. این دقیقاً همان چیزی است که سال‌ها در اقتباس‌های سینمایی دی‌سی کم‌رنگ بود.

اتصال هوشمندانه‌ی این روایت به آینده‌ی DCU، به‌ویژه پروژه‌هایی مثل سوپرمن: مرد فردا (Superman: Man of Tomorrow)، نشان می‌دهد دی‌سی این‌بار قصد دارد مسیر کمیک‌ها را جدی‌تر دنبال کند: معرفی تدریجی تهدیدها، تعلیق طولانی‌مدت و ساختن قهرمانان نه به‌عنوان نمادهای بی‌نقص، بلکه انسان‌هایی شکسته با قدرت‌های خداگونه.

برای مخاطبان کمیک، سوپرگرل فقط یک فیلم نیست؛ بازگشتی است به روح واقعی کارا زور-ال. قهرمانی که همیشه بین امید و خشم معلق بوده و ثابت می‌کند قدرت، بدون ثبات درونی، می‌تواند به سنگین‌ترین بار ممکن تبدیل شود.

سامان مرادی

مقالات مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید