دنیای سینمایی دیسی (DC Universe – DCU) تحت هدایت جیمز گان (James Gunn) تازه در گامهای ابتدایی خود است، اما همین قدمهای اول نشان داده که میتواند آیندهای متفاوت و جذاب برای طرفداران کهنهکار رقم بزند. پس از سالهایی پر از آشفتگی و سردرگمی در آثار دیسی، اکنون نگاه خلاقانه و ریسکپذیر گان به روایتهای ابرقهرمانی، بارقهای تازه از امید ایجاد کرده است. او در فصل دوم سریال پيسميكر (Peacemaker)، بهویژه اپیزود ششم با عنوان «Ignorance Is Chris»، نشان داد که چطور میتواند با ترکیب طنز، ارجاعات متا، مولتیورس و کاوشهای روانشناختی، تجربهای کاملاً متفاوت از یک سریال ابرقهرمانی خلق کند.

در این اپیزود، کریس اسمیت (Chris Smith) یا همان پيسميكر ناگهان وارد یک دنیای موازی (Alternate Universe) میشود و در صحنهای شوخطبعانه، ما شاهد بازآفرینی یکی از مشهورترین میمهای (Meme) تاریخ کمیکها هستیم: میم اسپایدرمن (Spider-Man Meme)، جایی که چند نسخه مختلف از اسپایدرمن (Spider-Man) با حالت بهتزده به یکدیگر اشاره میکنند.

جالب اینکه شخصیتها در سریال حتی این ارجاع را به زبان میآورند: «ما میم اسپایدرمن را انجام دادیم!» لحظهای متا که همزمان خندهدار و معنادار است. این صحنه، علاوه بر جذابیت طنز، پلی است میان فرهنگ اینترنت، تاریخ کمیک، و جهان چندوجهی (Multiverse) دیسی.
اما اپیزود ششم صرفاً به این شوخی ختم نمیشود. در عمق داستان، ما با تاریکترین و پیچیدهترین لایههای شخصیت پيسميكر روبهرو میشویم. جیمز گان بهخوبی توانسته گذشته کمیکی این کاراکتر را با روایت معاصر تلفیق کند. پيسميكر نخستین بار در سال ۱۹۶۷ توسط جو گیل (Joe Gill) و پت بویت (Pat Boyette) در کمیکهای Charlton Comics خلق شد؛ شخصیتی که در دل جنگ سرد (Cold War) متولد شد و برای «برقراری صلح به هر قیمتی» حتی از خشونت استفاده میکرد. طراحی کلاسیک لباس و جتپک او، که در سریال نیز بازنمایی شده، یادآور دوران Silver Age کمیکهاست.

پس از رویداد تاریخی Crisis on Infinite Earths (1985)، شخصیتهای Charlton از جمله پيسميكر وارد جهان دیسی شدند. یکی از نسخههای مهم او در کمیک Vigilante #36 (1986) معرفی شد؛ نسخهای تاریکتر و روانپریشتر که باور داشت ارواح قربانیانش در کلاه خود او زندانی هستند. این برداشت تازه از شخصیت، زمینهساز پيسميكری شد که ما امروز میشناسیم: شخصیتی با کشمکشهای روانی عمیق و دوگانگی میان قاتل و قهرمان.
سریال پيسميكر این پیشینه را به شکلی مدرن بازآفرینی کرده است. جیمز گان پدر کریس، Auggie Smith، را از یک افسر نازی در کمیکها به رهبر یک گروه سفیدبرترپندار (White Supremacist) آمریکایی تبدیل کرد. این تغییر، گذشته تاریک کریس را به فضای معاصر پیوند زده و زمینهای فراهم کرده تا تقابل او با پدرش (با بازی رابرت پاتریک – Robert Patrick) به یکی از قویترین عناصر درام سریال بدل شود. این رابطه پدر-پسری، بازتابی از همان میراث تاریک کمیکی است، اما در بستر امروزی و با نمادهای تازهای بازگو میشود.
درگیریهای روانی کریس در این اپیزود به اوج میرسد: قاتلی که در عمق وجودش اشتیاق به قهرمان شدن دارد، اما مدام در کشمکش با سایههای خشونتآمیز گذشته است. این دوگانگی نهتنها به شخصیت بعدی تازه میبخشد، بلکه به تمهای چندجهانی (Multiversal Themes) دیسی هم معنا میدهد. اینجا، مولتیورس صرفاً ابزاری برای آوردن نسخههای موازی نیست؛ بلکه استعارهای از لایههای مختلف هویت، اخلاق و ترومای انسانی است.
ارجاع به میم اسپایدرمن هم در همین بافت معنا پیدا میکند. گان با این حرکت نشان میدهد که مولتیورس میتواند علاوه بر اکشن و نبردهای حماسی، بستری برای شوخیهای فرهنگی و بازاندیشی هویت ابرقهرمانی باشد. چنین لحظاتی به طرفداران یادآوری میکند که حتی یک شوخی اینترنتی میتواند نقشی کلیدی در بازتعریف یک فرنچایز ایفا کند.
در پایان، فصل دوم پيسميكر و اپیزود ششم آن را میتوان نقطه تلاقی سه جریان دانست: وفاداری به تاریخچه کمیک، کاوش روانشناختی شخصیتها، و جسارت در عبور از مرزهای ژانری. جیمز گان با این سریال نشان میدهد که DCU نهتنها در پی ساختن دنیایی پر از قهرمان و شرور است، بلکه قصد دارد به سفری فلسفیتر و انسانیتر هم دست بزند. این ترکیب از طنز، ترس، اکشن و روانکاوی، پيسميكر را به یکی از خلاقانهترین آثار ابرقهرمانی این سالها بدل کرده است.