بعضی داستانها اونقدر واقعی و تکاندهندهان که حتی وقتی تبدیل به سریال میشن، حس میکنی داری حقیقت رو میبینی، نه یک نمایش ساختگی. سریال شیطان در لباس مبدل: جان وین گیسی (Devil in Disguise: John Wayne Gacy) از همین دستهست؛ یه سریال جنایی و بر اساس واقعیت، که نه فقط از جنایت، بلکه از چهرهی پنهان جامعه حرف میزنه.
این اثر از شبکه Peacock (پیکاک) پخش شده و بر اساس پروندهی واقعی جان وین گیسی (John Wayne Gacy) ساخته شده؛ مردی که در ظاهر یه شهروند معمولی و دوستداشتنی بود، اما در واقع یکی از مخوفترین قاتلان زنجیرهای تاریخ آمریکا بود.
داستان سریال Devil in Disguise
ماجرا در شیکاگو دههی هفتاد میلادی میگذره؛ جایی که مردی به اسم جان وین گیسی زندگی آرام و ظاهراً محترمانهای داشت. او در جامعه بهعنوان یک داوطلب فعال شناخته میشد، در جشنهای کودکان لباس دلقک میپوشید و خودش رو پوگوی دلقک (Pogo the Clown) صدا میکرد. اما زیر اون لبخند و چهرهی خندان، ذهنی بیمار و تاریک پنهان بود.
در واقعیت، گیسی بین سالهای ۱۹۷۲ تا ۱۹۷۸ بیش از ۳۳ پسر نوجوان و مرد جوان رو ربود و به قتل رسوند. بیشتر قربانیهاش رو در زیرزمین خانهاش دفن میکرد. سریال دقیقاً همین دوگانگی رو نشون میده: یه مرد اجتماعی و محبوب در روز، و یه هیولا در شب.
بازیگران و تیم سازنده سریال شیطان در لباس مبدل
نقش جان وین گیسی رو مایکل چِرنِس (Michael Chernus) بازی کرده؛ بازیگری که با چهرهای سرد و معمولی، تونسته ترسی عمیقتر از هر جلوهی ویژهای منتقل کنه. تماشاگر باور میکنه این آدم واقعاً ممکنه همسایهاش باشه.
در کنار او، گابریل لونا (Gabriel Luna) در نقش کارآگاه رافائل تووار (Rafael Tovar) ظاهر میشه؛ مأموری که به پروندهی قتلها رسیدگی میکنه و هرچی جلوتر میره، خودش هم از نظر روحی فرو میپاشه.
کارگردانی این سریال بر عهدهی پاتریک مکمانِس (Patrick Macmanus) بوده؛ همون کسی که قبلاً سریال The Girl from Plainville رو ساخته. طراحی صحنه، نورپردازی سرد و قاببندیهای بسته باعث شدن فضای دههی ۷۰ بهطرز چشمگیری واقعی بهنظر برسه.

واقعیت پشت داستان جان وین گیسی
سریال Devil in Disguise دقیقاً بر پایهی پروندهی واقعی جان وین گیسی ساخته شده. گیسی در سال ۱۹۷۸، بعد از ناپدید شدن یک نوجوان، مورد توجه پلیس قرار گرفت. وقتی مأمورها وارد خانهاش شدن، بوی تعفن شدیدی به مشام رسید و جستوجو در زیرزمین، حقیقتی وحشتناک رو آشکار کرد: دهها جسد قربانیانش در آنجا دفن شده بود.
در دادگاه، گیسی به قتل ۳۳ نفر اعتراف کرد، هرچند بعدها بخشی از گفتههاش رو پس گرفت. اما شواهد غیرقابل انکار بودن. در نهایت، در سال ۱۹۹۴ با تزریق مرگبار اعدام شد.
برخلاف بسیاری از آثار جنایی که تمرکز صرفاً روی قاتل دارن، Devil in Disguise زاویهای انسانیتر انتخاب کرده و به قربانیان و خانوادههاشون هم صدا میده. چند قسمت از سریال دقیقاً از دیدگاه اونها روایت میشن، که این مسئله باعث میشه حس واقعگرایی و همدردی تماشاگر چند برابر بشه.
نقد و بررسی سریال شیطان در لباس مبدل
مهمترین نقطهی قوت سریال، بازی درخشان مایکل چرنِس (Michael Chernus) در نقش گیسیه. او بدون اغراق یا نمایشهای اغواگرانه، سردی و بیرحمی پنهان در چهرهی یه آدم عادی رو نشون میده. همین سادگی باعث میشه شخصیت گیسی ترسناکتر از هر هیولای خیالی باشه.

از نظر فنی هم سریال بینقصه. طراحی صحنهها، لباسها و صداگذاریها کاملاً با فضای دههی هفتاد هماهنگه. کارگردان با نور کم، سکوت ممتد و جزئیاتی مثل صدای لولههای خانه، فضای اضطرابآور ایجاد میکنه — بدون نیاز به صحنههای خشن یا جلوههای مصنوعی.
از طرفی سریال نگاهی اجتماعی هم داره؛ نشون میده چطور جامعه و پلیس اون زمان بهدلیل پیشداوری نسبت به قربانیان (بهویژه همجنسگرایان) عملاً چشمشون رو روی اتفاقات بستند. این نقد ضمنی به سیستم عدالت و بیتفاوتی جامعه، یکی از ارزشمندترین جنبههای سریاله.
اما از طرفی این سریال برای همهی طرفدارن ژآنر جنایی مناسب نیست؛ روایتش کند و مستندگونهست، و بیشتر بر تحلیل روانی تمرکز داره تا هیجان لحظهای. اگه دنبال سریالی با ریتم سریع و سکانسهای اکشن هستی، اینجا خبری از اون جنس هیجان نیست. برای همین به نظر خیلی از طرفداران ژانر جنایی سریال حق مطلب رو ادا نکرده و ضعیف ظاهر شده.
از طرف دیگه، خشونت روانی سریال شیطان در لباس مبدل بسیار سنگینه. هرچند صحنههای مستقیم قتل نمایش داده نمیشن، ولی فضای خفقان و ذهن بیمار گیسی بهقدری پررنگه که ممکنه برای بعضی بینندهها آزاردهنده باشه.
Devil in Disguise فقط دربارهی یک قاتل زنجیرهای نیست؛ دربارهی جامعهایه که بهنوعی خودش رو گول زد. سریال یادآوری میکنه که شر همیشه چهرهی وحشتناک نداره؛ گاهی در قالب آدمی ظاهر میشه که لبخند میزنه، به همسایهها کمک میکنه و دلقک مهربون محلهست.
از دید روانشناختی، سریال به این سؤال مهم پاسخ میده که چطور کسی با گذشتهی پر از خشونت و عقدههای سرکوبشده، میتونه تا سالها در دید همگان زندگی کنه بدون اینکه شکبرانگیز بشه. این تضاد بین ظاهر و واقعیت، همون نقطهی اصلی ترس سریاله.

در بین سیل سریالهای جنایی که بر اساس پروندههای واقعی ساخته میشن (true crime) و آثار جنایی تکراری، Devil in Disguise یکی از معدود آثاریه که هم از نظر فنی قویه، هم از نظر انسانی تأثیرگذار. این سریال فقط دربارهی جنایت نیست؛ دربارهی «اعتماد» و «بیتفاوتی» هم هست.
تماشای اون راحت نیست، ولی ارزشش رو داره. بعد از دیدنش احتمالاً تا مدتها به این فکر میکنی که چقدر راحت میشه از کنار شر گذشت وقتی چهرهاش آشنا و لبخندش صادق بهنظر میرسه. اگر دنبال یه سریال جنایی هستی که هم ذهن رو درگیر کنه و هم واقعیت رو تلنگر بزنه، شیطان در لباس مبدل از اون تجربههاییه که تا مدتها فراموشت نمیشه.


