از وقتی سریال چیزهای عجیب (Stranger Things) سال ۲۰۱۶ منتشر شد، خیلی زود تبدیل شد به یکی از پدیدههای نتفلیکس؛ سریالی که با ساختن یه دنیای مرموز در شهر کوچک هاوکینز (Hawkins) و معرفی هیولاها و رویدادهای ماورایی، ذهن میلیونها بیننده رو درگیر خودش کرد. اما چیزی که خیلی از طرفداران تا قبل از فصل چهارم بهش توجه نکرده بودن، بازی دقیق و حسابشده سریال با جزئیاته، بهخصوص وقتی پای وِکنا (Vecna)، شرور اصلی داستان، وسط باشه.
حالا که بخش اول از فصل پنجم سریال چیزهای عجیب، امروز (5 آذر) منتشر میشه، تئوریها و تحلیلها بیشتر از همیشه بالا گرفته. یکی از همین نشانههای ریز اما کلیدی که سالها جلوی چشممون بود و بهش دقت نکردیم، همین صدای زنگ ساعت (Clock Chime) بود؛ صدایی که در فصل اول کاملاً معمولی به نظر میرسید، اما بعد از ورود وکنا در فصل چهارم میبینیم نشانهای عمیق و حسابشده بوده. پس با فانتزیمگ همراه باشین تا این جزئیات پنهان رو با هم کشف کنیم.
نگاهی دوباره به فصل اول چیزهای عجیب
داستان فصل اول با ناپدید شدن ویل بایرز (Will Byers) آغاز میشه و مخاطب رو با دموگورگن (Demogorgon) و دنیای وارونه یا همون آپساید دون (Upside Down) آشنا میکنه. تو اپیزود اول، درست لحظهای که ویل بعد از واژگون شدن دوچرخهاش برای اولین بار با دموگورگن روبهرو میشه، برای اولین بار صدای مبهم زنگ ساعت شنیده میشه.
اون موقع این صدا فقط یه افکت صوتی ساده به نظر میرسید، اما حالا میدونیم همون لحظه اولین نشونه از حضور پنهان وکنا بوده؛ سایهای تاریک که از همون شروع، بیسروصدا روی کل داستان افتاده بود.

فصل دوم چیزهای عجیب: صدای ساعت بلندتر میشه!
با شروع فصل دوم، هاوکینز هنوز با پیامدهای پیدا شدن دنیای وارونه، درگیره. هاپر (Hopper) الون رو پنهان کرده و ویل (Will) مدام دچار توهمهایی میشه که بعدها میفهمیم ریشهشون به قدرتهای ذهنی مایند فِلِیر (Mind Flayer) برمیگرده.
تو اپیزود چهارم، درست وقتی هاپر وارد دنیای معکوس میشه، صدای زنگ ساعت خیلی واضحتر از قبل شنیده میشه و دوربین با یک حرکت ۳۶۰ درجه دور او میچرخه؛ صحنهای که کاملاً حس یک ساعت بزرگ رو منتقل میکند و هاپر رو وسط صفحه زمان قرار میده.
این لحظه یکی از همون نشانههای زیرپوستی اما مهمه؛ تصویری که بعد از فصل چهارم میفهمیم از همون موقع داشت حضور پنهان وکنا رو توی ذهن مخاطب جا میانداخت.

فصل سوم و زنگهای نه چندان مبهم
فصل سوم یکی از روشنترین جاهاییه که صدای ساعت خودش رو کاملاً نشان میده. مخصوصاً در صحنهای که بیلی هارگروو (Billy Hargrove) بعد از رهایی از کنترل مایند فِلِیر وارد یک جاده خلوت میشه؛ درست همون لحظه، صدای زنگ ساعت با شدت و وضوح بیشتری شنیده میشه، طوری که انگار سریال داره بدون تعارف بهمون میگه:
«حواست باشه… این صدا از این به بعد نقش جدی داره.»
این بالا رفتن تدریجی اهمیت صدای ساعت کاملاً نشون میده که برادران دافر (Duffer Brothers) از همان فصلهای ابتدایی مسیر رو برای ظهور وکنا نقشهکشی کرده بودن، حتی اگه ما آن موقع متوجهش نشده باشیم.

ماجرای صدای زنگ فقط یکی از سرنخهایی بود که بعد از فصل چهارم معنای واقعی خودش رو پیدا کرد. اگه کمی دقیقتر نگاه کنیم، چیزهای دیگهای هم از همون فصلهای اول وسط داستان پخش شده بودن که اون زمان بیاهمیت یا اتفاقی به نظر میرسیدن، اما حالا میدونیم جزیی از یه نقشه بزرگتر بودن که سازندگان با وسواس تو دل سریال کاشته بودن.
یک نمونه مهمش شماره ۱۱ بودن جین/الون (Eleven) هست. این عدد ساده تو ظاهر فقط ترتیب اون بین بچههای آزمایشگاهی بود، اما وقتی با اطلاعات فصل چهارم کنار هم قرارش میدیم، معلوم میشه که قبل از الون، آزمایشهای متعددی انجام شده بوده و هرکدوم از این بچهها میتوانستن نقطهای از مسیر منتهی به وِکنا باشن. این یعنی سازندگان از همان ابتدا به مخاطب تلویحاً میگفتند: «این داستان یک گذشته خیلی تاریکتر از چیزی داره که الآن میبینی.»

از طرف دیگه، رفتارهای عجیب دموگورگونها (Demogorgons)، مثل واکنشهای غیرعادی یا خشونتهای غیرقابلتوضیحشان، حالا بعد از معرفی وکنا کاملاً رنگ و بوی تازهای پیدا میکنه. خیلی از این رفتارها رو میشه بهعنوان نشانهای از تأثیر روانی و کنترل از راه دور وکنا (Vecna’s Telekinetic Influence) تفسیر کرد؛ انگار او از همان ابتدا در سایهها حضور داشته و ذهن موجودات دنیای وارونه رو دستکاری میکرده.
حتی اتفاقات کوچیکی مثل باز شدن درها بدون تماس مستقیم یا لحظههایی که شخصیتها حضور یک چیز نادیدنی رو حس میکردن، امروز بیشتر شبیه به امضای پنهانی وکنا به نظر میرسه تا پدیدههای تصادفی. اینها همون جزییاتی هستن که وقتی دوباره سریال رو با دانستههای جدید تماشا میکنی، تبدیل به تکههای گمشده یه پازل بزرگ میشن.
در نهایت، وقتی دافرها اعلام کردن که کلیت مسیر داستانی رو سالها پیش طراحی کردهان، روشن شد که این اشارهها واقعاً تصادفی نبودن. بعضی از اونها احتمالاً در طول ساخت سری تغییر یا پررنگتر شدن، اما تأثیرشون روی تجربه مخاطب غیرقابلانکاره. این جزئیات ریزن که باعث میشن چیزهای عجیب فقط یه سریال سرگرمکننده نباشه، بلکه تجربهای چندلایه باشه که هر بار با نگاه دوباره، اطلاعات تازهای رو میکنه.

چرا این جزئیات ریز اینقدر مهمان؟
چیزهای عجیب (Stranger Things) از همون ابتدا با ترکیب ژانرهای تریلر، فانتزی و علمیتخیلی، دنیایی ساخت که توش هیچ چیز «فقط یه صحنه معمولی» نیست. هر تصویر، هر صدا و هر المان ریز میتونه لایهای پنهان داشته باشه. این دقت و وسواس برادران دافر باعث شده تماشای سریال شبیه حلکردن یه پازل چند لایه باشه؛ پازلی که هر بار برگردی سراغش، چیزهای بیشتری برات رو میکنه.
صدای زنگ ساعت وکنا هم دقیقاً همینطوره. صدایی که اول فکر میکردیم فقط یه افکت سادهست، اما حالا میدونیم نشونهایه از حضور شرارت، تاریکی و سایهای که از همون فصل اول روی هاوکینز افتاده بود. از اون جزئیاتی که وقتی متوجهش میشی میفهمی سریال چقدر حسابشده طراحی شده.
اگر قرار دارید قبل از فصل آخر یه بار دیگه سریال رو مرور کنید، پیشنهاد میکنم گوشهاتون رو تیز کنین. شاید اون صدای زنگی که قبلاً ردش میکردین، حالا تبدیل بشه به کلید حل یکی از بزرگترین معماهای وکنا.


