سریال ویچر (The Witcher) از نتفلیکس، بهعنوان یکی از بزرگترین اقتباسهای فانتزی دهه اخیر، حالا به نقطهای رسیده که بیش از هر چیز، محل برخورد دیدگاههای گوناگون دربارهی روایت، وفاداری و خلاقیت شده است. تغییرات گستردهای که توسط لورن اشمیت هیسریچ (Lauren Schmidt Hissrich)، شورانر (showrunner) سریال، در داستان اعمال شده، نهتنها بازخوردهای مثبت گستردهای نداشته، بلکه به مرکز یک جدال داغ میان طرفداران کتابها و بازیهای ویدیویی تبدیل شده است. با این حال، نگاهی دقیقتر به دیدگاه هیسرچ نشان میدهد که او در تلاش است تا میان وفاداری به منبع اصلی و بازتعریف روایی، تعادلی تازه ایجاد کند.
روایتهای موازی در سریال ویچر
هیسریچ در تازهترین گفتوگویش با رسانههای بینالمللی تأکید کرده که سریال تلویزیونی مسیر مستقلی از رمانهای آندژی ساپکوفسکی (Andrzej Sapkowski) و بازیهای ساختهشده توسط سیدی پراجکت رد (CD Projekt Red) در پیش گرفته است. از نگاه او، هر مدیوم هنری قواعد خاص خود را دارد: کتاب با جزئیات و تأمل، بازی با آزادی انتخاب، و تلویزیون با محدودیت زمان و نیاز به روایت فشرده پیش میرود. او میگوید در قالب سریال، باید در بازهی زمانی هشت ساعتهی هر فصل، جهان ویچر را قابل درک و پیگیری نگه داشت، و این یعنی حذف، تلفیق و بازآفرینی.
این دیدگاه، در عین واقعگرایی، تضادی بنیادین میان طرفداران ایجاد کرده است. از یک سو طرفداران کتابها که به دقت ادبی و تاریکی فلسفی داستانهای ساپکوفسکی دل بستهاند، و از سوی دیگر، بازیکنانی که تجربهی روایی متفاوت و تعاملمحور بازیهای ویچر را تحسین میکنند. سریال، در میانهی این دو قطب، ناچار است به بازآفرینی و نه بازگویی بسنده کند؛ و همین امر خشم گروهی از هواداران را برانگیخته است.
میان انتقاد و امید
در فصل چهارم سریال، با بازی لیام همسورث (Liam Hemsworth) در نقش گرالت، فریا آلن (Freya Allan) در نقش سیری (Ciri)، و آنیا چالوترا (Anya Chalotra) در نقش ینفر (Yennefer)، تمرکز روایت بر روابط شکسته و تصمیمهای پرخطر قهرمانان قرار دارد. حضور لارنس فیشبرن (Laurence Fishburne) در نقش خونآشام باستانی، امیل رِجِس (Emiel Regis)، نیز لایهای فلسفی و عمیقتر به داستان اضافه کرده است. با وجود این بازیگران قدرتمند، هیسریچ در مصاحبهاش اشاره کرده که تغییرات گسترده، واکنشی به «ماهیت مدرن روایت تلویزیونی» بوده است.
در یکی از مصاحبهها، او با لحنی صریح گفت:
«کتابها هنوز وجود دارند، بازیها هم همینطور. هیچکس از شما نمیخواهد انتخاب کنید. میتوانید از هر کدام لذت ببرید.»
اما منتقدان این دیدگاه را نوعی بیتوجهی به نگرانی طرفداران اصلی میدانند — بهویژه پس از آنکه خود ساپکوفسکی در گفتوگویی دیگر اعلام کرد که بسیاری از پیشنهادهایش از سوی تیم نتفلیکس نادیده گرفته شده است.

چالش اقتباسهای فانتزی در دنیای مدرن
چرا اقتباس فانتزی همیشه اینقدر پرتنش است؟ پاسخ شاید در تضاد میان ماهیت مدیومها باشد. کتابها با زبان و دروننگری روایت میشوند، بازیها با تعامل و انتخاب، و سریالها باید در زمانی محدود، هم عمق را حفظ کنند و هم سرگرمکننده بمانند. در این مسیر، بسیاری از عناصر فلسفی و اخلاقی ویچر در نسخهی تلویزیونی به ناچار سادهسازی شدهاند تا برای مخاطب عام قابلهضم باشند.
هیسریچ درباره فصل اول اشاره کرده بود که ساختار روایی بر اساس تلفیق دو مجموعه داستان کوتاه طراحی شده؛ تصمیمی که هم مورد تحسین قرار گرفت و هم نقد. از آن زمان، سریال همواره میان روایت خطیتر و وفاداری به ریشههای غیرخطی رمانها در نوسان بوده است و شاید همین نوسان، امضای اصلی آن باشد.

پایان؛ چند روایت، یک جهان
شاید مهمترین نکته در ماجرای ویچر، همین چندگانگی باشد. اینکه چند روایت مختلف میتوانند همزمان وجود داشته باشند، بدون آنکه دیگری را نابود کنند. دنیای ویچر در کتابها، بازیها و سریالها مثل سه آینه است که هرکدام تصویری متفاوت از یک حقیقت واحد را نشان میدهد؛ تصویری که در مرکز آن، گرالتِ خاکستری ایستاده است: قهرمانی که نه سفید است، نه سیاه.
در نهایت، اقتباس نتفلیکس، چه آن را دوست داشته باشیم و چه نه، بخش جداییناپذیری از گسترش این فرنچایز عظیم است. شاید وفادار نباشد، شاید پر از تغییر باشد، اما بدون شک، باعث شده دوباره دربارهی معنای فانتزی، اقتباس و اصالت صحبت کنیم و همین یعنی موفقیت، هرچند نه به شیوهای که همه انتظارش را داشتند.


                        
                        
                        
                        
                        