عشقِ واقعی به انیمه یعنی کشف گنجهایی که زیر سایه غولهای جریان اصلی مثل Netflix و Crunchyroll پنهان شدن. ینی اگه فقط همون دوتا سایت رو نگاه کنی، یه عالمه شاهکار جا میمونن!و امروز قراره به یکی از این جواهرهای کمتر شناخته شده اما استادانه، یعنی دورورو (Dororo) بپردازیم. یه انیمه فانتزی-اکشن با داستانی شاهکار که در پلتفرمهای HIDIVE، Hulu و Prime Video منتظرتونه ولی متأسفانه هنوز وارد دو غول بزرگ استریم نشده. 😭

از سال ۲۰۱۹ که این سری کوتاه و ۲۴ قسمتی پخش شد، دل خیلیها رو برد. داستان دربارهی هیاکیماروئه، پسری که پدرش در کودکی همهی اعضای بدنش رو به شیاطین فروخته تا زمینهاش حاصلخیز بشن. ولی هیاکیمارو حالا یه جنگجوی تربیتشدهست، آمادهی نبرد با همون شیاطین، تا تکهتکه بدنش رو پس بگیره. هر موجود پلیدی که میکشه، یه بخش از خودش رو بهدست میاره. با همراهی یه بچه به اسم، دورورو، قدم به سفری میذاره پر از نبرد، انتقام، و لحظاتی احساسی.
این قصه ترکیبیه از پیوندهای انسانی، رنج و بازسازی هویت، توی دنیایی تاریخی-فانتزی که نهتنها خون و خشم داره، بلکه پر از لایههای انسانی و تاریکیه که با طراحی خاص، شخصیتهای پیچیده و اتمسفر سنگینش، حسابی قلبتو میلرزونه. 💔🔥
جالبه بدونی که دورورو در اصل بازسازی یه اثر کلاسیک و جاودانهست از اسامه تزکا (Osamu Tezuka)؛ همون نابغهای که Astro Boy و Princess Knight رو ساخته بود! مانگای اصلی اول بار تو سال ۱۹۶۷ منتشر شد، ولی اون موقع چندان موفق نبود و فقط یه سال دوام آورد. با این حال، انیمهی سیاهوسفید ۱۹۶۹ و بعدتر نسخهی ۲۰۱۹ توسط استودیوی MAPPA، دوباره این اثر رو به زندگی برگردوندن و به یه نماد واقعی در ژانر فانتزی-اکشن تبدیلش کردن؛ ترکیبی از نوستالژی خالص با کیفیت مدرن. 🎨✨
طراحی و انیمیشن بینقص MAPPA هم حس یه اثر کلکسیونی رو میده؛ یه استاندارد تصویری که نهفقط از نظر فنی، بلکه از نظر حسی، کامل و درگیرکنندهست.
یه نکتهی خیلی جذاب دربارهی دورورو، که کمتر بهش توجه شده ولی واقعاً ارزش اشاره داره؛ ساختار روایی اپیزودیکشه؛ مدلی که خیلی یادآور انیمههای دههی ۸۰ و ۹۰ هست. توی هر قسمت، هیاکیمارو و دورورو با یه دشمن یا شرایط جدید مواجه میشن، که در ظاهر یه ماجراجویی مستقل به نظر میاد. مثلاً یه روستا که زیر نفوذ یه شیطان گرفتار شده، یه راهب مشکوک، یه سامورایی که از درد گذشته فرار میکنه… ولی زیر این ماموریتهای جدا از هم، یه خط داستانی عمیق، تاریک و انسانمحور در جریانه.
اینجا اون جادوی واقعی شکل میگیره: هر اپیزود برای خودش میدرخشه، انگار یه داستان کوتاه با شخصیتپردازی کامل و حس پایاندار داره. ولی وقتی اپیزودها رو پشت سر هم میذاری، یه پازل عظیم کنار هم چیده میشه؛ یه روایت پیچیده و احساسی که دربارهی هویت، بدن، از دست دادن، و بازسازی خود صحبت میکنه.

این فرم روایی خیلی شبیه به شاهکارهایی مثل Cowboy Bebop یا حتی Samurai Champloo هست. تو اونا هم هر قسمت حال و هوای خودش رو داشت؛ یه ماجرای خاص، با لحن متفاوت، ولی همهشون در نهایت یه چیز بزرگتر رو میساختن. در مورد دورورو، اون “چیز بزرگتر” واقعاً تلخ و تأثیرگذاره: مسیر تبدیل شدن یه کالبد خالی به یه انسان کامل، اما با بهای گزاف.
این سبک روایت باعث میشه که هم بشه بهسادگی با سریال همراه شد (چون میتونی از هر اپیزودی لذت ببری)، هم وقتی به آخرش میرسی، وزن دراماتیک همهی اتفاقات جمعشده توی دلت میمونه. خیلی از سریالهای مدرن سعی میکنن یا صرفاً اپیزودیک باشن یا کاملاً داستانمحور، ولی دورورو یکی از اون معدود آثاره که موفق شده تعادل بینقصی بین این دو سبک پیدا کنه.
از دنیای فانتزی محبوبتون بیشتر بخونین: