در دنیای تیرهگون و رازآلودِ «ویچر» (The Witcher)، پژواک گامهای زنانی شنیده میشود که در آستانهی ورود به جهان کهن مردان ایستادهاند. جهانی که سالیان دراز، صدای تیغهها و تپش جادو را در دستان مردانی نیرومند حک کرده بود، اکنون با پرسشی بنیادین روبهروست: آیا زنان نیز شایستگی گذر از آزمون علفها (Trial of the Grasses) و ورود به زمرهی ویچرها (Witchers) را دارند؟
آندری ساپکوفسکی (Andrzej Sapkowski)، خالق نخستین این جهان تودرتو، در متون اصلی خود، رد آشکاری از ویچرهای زن باقی نگذاشته است. سکوت او اما، نه از سر انکار، بلکه شاید بهمثابهی گشودن راهی برای تأمل و تأویل است. آزمونهای وحشتناک ویچری از جمله جهشهای ژنتیکی (mutations) و دردهای بقا، از دیرباز بر جسم و روان پسران جوان تحمیل شدهاند. این فرایند، که خود سایهای از طبیعتِ بیرحم است، زنان را نه بهخاطر ناتوانی ذاتی، بلکه به سبب ساختار نابرابر آزمون، در حاشیه قرار داده است.

دریچهای نو از دل بازیها
با اینحال، روایت متوقف نمیشود. استودیوی سیدی پراجکت رد (CD Projekt RED)، در بازآفرینی خود از این جهان، دریچهای نو بهسوی امکان گشود؛ از دل آن، شخصیتی برخاست که نهفقط شایسته، که استثنایی بود: سیری (Ciri). دختری که گرچه هرگز زیر تیغ آزمون علفها نرفت، اما زیر نظر گرالت (Geralt) و وِسمیر (Vesemir)، به شمشیری جانبخش و جادویی بیهمتا بدل شد. او بازتابی بود از امکان، از رؤیای زنانهای که تا پیش از آن تنها در هالهای از سکوت زیسته بود.

ریلا؛ سیمای هشداردهندهی یک تجربهی ناقص
اما قصه به اینجا ختم نمیشود. شخصیت ریلا (Rialla)، که در روایت بازیها از دل آزمایشهای ویچری بیرون آمد، سرنوشتی تلخ را نمایان ساخت؛ دگرگونیای که بهجای تعالی، به جنونی هولناک انجامید. این روایت، چونهای دیگر از امکان را پیش چشم میگذارد؛ پرسشی بیپاسخ دربارهی سازوکار این جهان و عواقب در هم شکستن آن.
در حاشیهی روایت رسمی، جایی در قلمرو خلاقیت طرفداران، شخصیتهایی پدیدار میشوند که در متون اصلی رد و نشانی از آنها نیست، اما در ذهن مشتاق مخاطبان ریشه دواندهاند. یکی از این چهرهها، ژیرا (Zira) از زریکانیا (Zerrikania) است؛ جنگجویی زن از سرزمینهای شرقی، که در روایتهای فرامتنی و فنساخته (fanon)، از نخستین زنانی شمرده میشود که از آزمونهای جهشیابی جان سالم بهدر برده و به یک ویچر تمامعیار بدل شده است. ژیرا، در این بازآفرینیهای هوادارانه، نه تنها از مراحل دشوار جهشها گذشته، بلکه در نبرد با هیولاها و ستیز با تاریکی، پایمردیای کمنظیر از خود نشان داده است. این روایتها، گرچه از دیدگاه متنی و رسمی به رسمیت شناخته نمیشوند، اما نشاندهندهی تمایل فزایندهی مخاطبان به بازتعریف مرزهای کلاسیک و مردسالارانهی جهان ویچر هستند؛ تمایلی که در بستر خلاقیت جمعی شکل گرفته و بهسوی افقی نو در بازنمایی قدرت و جنسیت حرکت میکند.
جابهجایی مرزهای جنسیتی در اسطوره
چنین گذار روایی، نمونهای گویا از «چندصدایی» (polyphony) در ادبیات فانتزی است؛ شکستن مرزهای کهن و بازاندیشی در ساختارهایی که همواره مردانه فرض میشدند. حضور زنانی چون سیری یا حتی روایت شکستخوردهی ریلا، نه صرفاً تغییری در داستان، بلکه دگرگونیای در هستیشناسی (ontology) جهان ویچر است؛ بازتابی از دگرگونیهای فرهنگ عامه (popular culture)، و پیوندی ژرف با تلاشهای معاصر برای عدالت جنسیتی (gender justice) و گشودن فضای برابری در خیال و واقعیت.
اینک این پرسش همچنان در برابر ماست: آیا سرنوشت ویچر بودن، تنها شایستهی مردانی خاموش و پرزخم است؟ یا زمان آن فرارسیده که افسانهی زنان جنگاور نیز در تار و پود این روایت تنیده شود؟ پاسخ، شاید نه در کتابهای ساپکوفسکی و نه در خط داستانی بازیها، که در نگاه مشتاق مخاطبانی نهفته باشد که خواهان جهانی گستردهتر، غنیتر و عادلانهترند.
در پایان، هرچند سازندگان بازیها آزادی دارند که افسانهی خویش را گسترش دهند، اما پایبندی به روح حماسهی اصلی و ارج نهادن به ریشههای آن، ضرورتی است ناگزیر؛ چراکه توازن میان نوآوری و اصالت، همان جادوییست که جانِ جهان ویچر را زنده نگاه میدارد.
از دنیای فانتزی محبوبتون بیشتر بخونین: