در دنیای سینما، خلق یک فیلم موفق چیزی بیش از صرف داشتن یک ایدهی درخشان است. نورپردازی، فیلمبرداری، نحوه چینش شخصیتها و دیالوگها، بازیگری و بسیاری فاکتورهای دیگر دست به دست هم میدهند تا یک اثر جاودانه را شکل دهند. اما گاهی بهترین فیلمنامهها نیز در مسیر اجرایشان به خطا میروند و آن چه که میتوانست شاهکاری باشد، بدل به یک میانهرو یا شکست تماموکمال میشود.
در این مقاله به پنج نمونه از این فیلمها میپردازیم؛ آثاری که ایدههای مرکزیشان پتانسیل تبدیل شدن به کلاسیکهای سینمای علمیتخیلی و فانتزی را داشتند اما در فرآیند روایت و اجرا، قربانی انتخابهای ناپخته شدند و اگر بازسازی شوند، احتمالاً جایگاهی متفاوت در تاریخ سینما خواهند داشت.
5) In Time؛ وقتی اضطراب زمان، میتوانست دغدغههای طبقاتی را بیشتر بکاود

In Time با روایت دنیایی که در آن انسانها تا ۲۵ سالگی عمر میکنند و پس از آن باید برای زنده ماندن با خرید زمان، تلاش کنند، ظرفیت بالایی برای بحث درباره نابرابری اقتصادی و سیستم بهداشت و درمان داشت. اما متأسفانه تمرکز فیلم به جای بهرهگیری از پتانسیلهای مفهومی، به داستانی به ظاهر عاشقانه و تعقیب و گریز خستهکننده میان دو بازیگر زیبا فرو کاست. فرصت گمشدهای که اگر روی تفسیر اجتماعی تمرکز میکرد، میتوانست معیاری در جنبشهای ضد سرمایهداری و نقد رفاهزدایی باشد.
4) Jumper؛ کمعمق و بدون بهرهوری از قابلیتهای قدرتهای تلهپورت

Jumper ایده ناب افراد با قابلیت تلهپورت را داشت اما با داستانی سطحی پر از عشقورزیهای بچگانه و دشمنان کلیشهای فلج شد. این فیلم میتوانست به یک روایت تمرکزی بر کشف و استفاده خلاقانه از تواناییهای این شخصیتهای خاص تبدیل شود، اما شاهد روایت سطحی و کلیشهای شد که هیچ عمقی به کاراکترها نمیدهد. در سینمای کمیک و فانتزی، چنین خطاهایی بهخصوص وقتی با تواناییهای فراتر از انسان سروکار داریم بسیار دردناک است؛ چرا که پتانسیل بیکرانی برای گسترش جهان داستانی و فلسفه وجود دارد که اینجا نادیده گرفته شدهاند.
3) Hancock؛ پیچشی نامتناسب که لحن فیلم را از بین برد

Hancock آغازگر داستانی جذاب بود؛ یک ابرقهرمان بیمیل که از انجام وظایف خود بینهایت خسته و عاصی است. این شروع، یکی از بهترین ایدهها برای به چالش کشیدن ابرقهرمانان استاندارد است. اما یک پیچش ناگهانی در پایان فیلم، لحن اثر را به شکلی ناهمگون تغییر داد و از راویِ یک داستان انسانی و شخصیتمحور به اثری پرهرجومرج و نامتوازن تبدیل شد. هر چند ایده قدرتهای کاهشیافته در نزدیکی هم جذاب بود، اما به شکل درستی در روایت به کار گرفته نشده و باعث افت کیفیت داستانی شده است.
2) Pixels؛ وقتی طنز نابجا، یادآور خاطرات بازیهای ویدیویی را خراب میکند

Pixels یکی از آن فیلمهایی است که با ایدهای جذاب (حمله بازیهای ویدیویی کلاسیک به دنیای واقعی) وارد میشود. اما اجرایش توسط شوخیهای کودکانه و شخصیتهای خستهکننده، قدرت مانور و تاثیرگذاری ایده اصلی را از بین برده است. این فیلم نه تنها از ظرفیت عظیم نوستالژیک بازیهای پیکسلی مثل پک من (Pac-Man) و گالاگا (Galaga) بهره نگرفت که حتی مخاطب واقعی این بازیها را نیز از خود بیگانه کرد. یکی دیگر از نمونههای ضعیف بهرهگیری از مفاهیم علمیتخیلی در کمدیهای عامهپسند است که نتیجهای کاملاً فراموششدنی بر جای گذاشته است.
1) The Happening؛ فیلمی با ایده “طبیعت علیه انسان” که به درامی کمدی ناخواسته تبدیل شد

The Happening شاید یکی از بحثبرانگیزترین آثار ام. نایت شامالان (M. Night Shyamalan) باشد. این فیلم از یک ایده جذاب (طبیعت در حال انتقام گرفتن از رفتارهای انسانی) شروع میکند اما روایت در نیمه دوم به قدری سست و پر از صحنههای تکراری و خستهکننده میشود که با وجود جدیت فیلم، تبدیل به کمدی ناخواسته میگردد. این تغییر لحن ناگهانی و ضعف در روایت، تماشاگر را از داستان دور میکند و کیفیت فیلم را به شکل چشمگیری پایین میآورد. حرف در مورد اینکه “فیلم B” است، کاملاً درست است، اما بدون جذابیت و گیرایی که یک فیلم B خوب باید داشته باشد.
این پنج فیلم مثالهای بینظیری هستند از اینکه چگونه یک ایده درخشان، بدون اجرای مناسب به یک فرصت سوخته تبدیل میشود. هرکدام از آنها قابلیت دارند که با رویکردی تازه و خلاقانه، بازسازی شوند و پتانسیل واقعی خود را نشان دهند. در جهان سینمای پر از فرنچایز، ریمیکها و ریبوتها میتوانند فرصتی دوباره برای بازگشت به «چه میتوانست باشد» باشند؛ به شرطی که هوشمندانه و با احترام به ایده اولیه ساخته شوند.
حالا نوبت شماست؛ فکر میکنید کدام فیلم با بازسازی هوشمندانه میتواند از روی شکست بهترینها سربرآورد؟ نظراتتان را با ما به اشتراک بگذارید.


