زیبایی، بهعنوان عنصری اصلی در ژانر فانتزی، نه تنها به صورت بصری که در متون نظری نیز بهعنوان عنصری بنیادین شناخته میشود؛ زیرا «فانتزی» خود تصویری سرشار از تخیل و تمایلات ناخودآگاه ذهنی است که کمال زیبایی را به خدمت میگیرد تا جهانی متفاوت خلق کند. این نکته را وقتی ملموستر درک میکنیم که پا به عرصه بصری این فیلمها میگذاریم و شاهد ساخته شدن دنیایی میشویم که هر قابش همچون تابلویی نقاشی شده، حاوی انتخابهای هنری دقیق و سنجیده برای القای مخاطب به سفری احساسی ماورایی است.
در این مقاله، هفت فیلم برجسته که طی پنج دهه گذشته عرصه سینمای فانتزی را در ابعادی مختلف از تاریکی، تاریخی، شهری تا حماسی و فانتزی ناب رهبری کردهاند، مورد تحلیل قرار میگیرند. اشتراکات بارزی همچون تاکید بر جلوههای عملی به جای تکیه صرف بر جلوههای دیجیتال و به کارگیری رنگ به عنوان زبان اصلی نمایش تمها وجود دارد که تکنیکهای متنوعی را در خدمت زیباییشناسی این ژانر قرار دادهاند.
7) شوالیه سبز (The Green Knight)

تحلیل دیوید لاوری (David Lowery) از اسطوره آرتورین (Arthurian)، علیرغم تازگیاش، فضایی کهن و اساطیری دارد؛ روایتی که با بهرهگیری از لنزهای قدیمی بر دوربینهای دیجیتال با وضوح بالا تصویری همزمان شفاف و کهنه ساخته است. پالت رنگی غالب شامل سبزهای عمیق جنگل، نورهای مومی گرم و قرمزهای پراکنده است که با نورپردازی نقطهای، چهره گاوین (Gawain) با بازی دیو پاتل (Dev Patel) را هم مقدس و هم شکسته معرفی میکند. پرداخت فنی پیشرفته جلوههای دیجیتال فقط در جهت ارتقای عناصر عملی و ملموس فیلم به کار رفته است.
نگارندههایی به تأثیرپذیری فیلم از کارگردانانی چون آندری تارکوفسکی (Andrei Tarkovsky) اشاره کردهاند، بهویژه که زیباییهای رویایی فیلم طبق ساختار روایی چرخهای کارکردی فرازمانی مییابند. این فیلم را باید نه تنها به عنوان یک ماجراجویی بلکه سرود جوهری در زندگی و مرگ و رمزآلودگی در سینمای فانتزی دهه اخیر دانست.
6) کریستال تاریک (The Dark Crystal)

جیم هنسن (Jim Henson) و فرانک اوز (Frank Oz) با کمک طراحیهای دقیق برایان فرود (Brian Froud) دنیایی بینظیر را ساختهاند؛ موجودات و محیطها به شکل کاملا فیزیکی و دستی خلق شدهاند. تضاد بصری بین میستیکها (Mystics) که نرم و زیستی هستند و اسکِسکیسها (Skeksis) که زشت و پر زاویه با ویژگیهای کلاغ مانندند، تم ارزشمند زندگی در برابر مرگ را بر پرده رخ مینماید. این کار از آن دست آثار است که ارزشش فراتر از نقدهای زمان عرضه است و همچنان مورد تمجید گروههای خاص هوادار هنری است.
5) سقوط (The Fall)

تارسم سینگ (Tarsem Singh) به طور مستقل در بیش از بیست کشور و طی چهار سال با ثبت واقعیت در لوکیشنهای واقعی و نه استیجها، داستانی را روایت میکند که بین واقعیت زندگی و دنیای خیالی متغیر است. طراحی لباسهای متمایز ایکو ایشیوکا (Eiko Ishioka) از هنر اجرای بدنی و طراحی گرافیکی الگو گرفته و فیلمبرداری توسط کالین واتکینسون (Colin Watkinson) مناظر را چنان قاببندی میکند که گویی تابلوهایی اپرایی هستند. دنیای متغیر و گسترده فیلم به مثابه شخصیتی مستقل نقشآفرینی میکند. نقدها معمولا بر داستان کمتر اتفاق نظر دارند ولی در زیباییشناسی و ابداعات بصری بر این فیلم اتفاق نظر است.
4) شهر اشباح (Spirited Away)

هایائو میازاکی (Hayao Miyazaki) با داستانی در حمام روحها، جهانی عرضه میکند که ترکیبی از شلوغی روحانی و گاهی رخدادهای عجیبی است. سبک انیمیشن دستی ترکیب شده با پسزمینه CG، لطافت و بافتی شبیه به آبرنگ دارند. ساختار بصری دقیق برای گرهگشایی شخصیت چیهیرو (Chihiro)، از قابهای بسته و تنگ به فضای باز تنظیم شده تا رشد و آزادی شخصیت را روایت کند. اثر برنده اسکار و پرفروشترین انیمیشن ژاپنی است و همچنان محققان سینما در تحلیل معنای رنگ و کادرهایش به بحث مشغولاند.
3) بالهای تمنا (Wings of Desire)

ویم وندرس (Wim Wenders) در این فانتزی، شهری با چشماندازی به آینهای از دولت دوگانه روح و جسم ارائه میکند؛ دید فرشتگان با فیلمبرداری سیاه و سفید سرد و دید انسانها با رنگهای زنده و گرم متمایز شده است. استفاده از فیلترهای ویژه و چندنماییهای تصویری، حرکت شبحوار فرشتگان را القا میکند. این فیلم الهامبخش بسیاری از آثار دیگر و نمونه بارزی از استفاده روایتگرانه از رنگ در سینماست که موقعیتهای احساسی پرقدرت را به تصویر میکشد.
2) سهگانه ارباب حلقهها (The Lord of the Rings Trilogy)

پیتر جکسون (Peter Jackson) در اقتباسهای خود از رمانهای تالکین ( J.R.R. Tolkien) به لوکیشنهای طبیعی نیوزیلند روی آورد و زیباییهای خشن طبیعت را به خدمت کارگردانی و طراحی هنری در آورد. فیلمبرداری با لوکیشنهای عملی، طراحی بسیار وسیع صحنه و لباسهای دقیق، و استفاده هوشمندانه از پرسپکتیو باعث شدهاند که تجربه دیداریِ باورپذیر از جهان فانتزی را رقم بزنند. به دور از اغراقهای CGI، این سهگانه توانست برنده چندین جایزه اسکار شود و همچنان سنگبنای مقایسه در سینمای فانتزی به شمار میآید.
1) هزارتوی پن (Pan’s Labyrinth)

قصهای تاریک از گیِرمو دل تورو (Guillermo del Toro) که دو دنیای واقعی و فانتزی را با دو زبان بصری جدی از هم متمایز کرده است. دنیای واقعی با آبیهای سرد و سایههای سخت، مناسبات بیرحمی را بیان میکند و دنیای خیالی با رنگهای گرم و سرخِ عمیق درخشان است. استفاده کمنظیر از جلوههای عملی و تصاویر عملی گرفته شده از اکسپرسیونیسم آلمان به همراه انیماترونیک، این اثر را به یک شاهکار بصری تبدیل کرده که به رغم پیشرفتهای CGI، همچنان تازگی خود را حفظ کرده است. سکانس موجود پلید «مرد رنگپریده» (The Pale Man) جزو شاخصترین تصاویر در سینمای فانتزی است و زیبایی و وحشت را همزمان به نمایش میگذارد.
به نظر میرسد این هفت فیلم نه تنها قلههای زیباییشناسی در سینمای فانتزی هستند بلکه هر کدام به سبک خود جانی تازه به این ژانر بخشیدهاند که هر کدام در نوع خود نمادی از پیچیدگیهای فرم، محتوا و احساس در دنیای خیالاند. نقد و بررسی دقیقتر روی این فیلمها میتواند راهگشای شناخت بهتر ترکیبهای بصری قدرتمند در فانتزی باشد و برای علاقمندان سینمای ایران که مشتاق مطالعه ژانر هستند، دریچهای نو در تحلیلهای بصری و روایی باز کند.


