با فیلم آواتار: آتش و خاکستر (Avatar: Fire and Ash)، جیمز کامرون یک بار دیگر ما را برمیگرداند به پاندورا (Pandora)؛ جهانی که از سال ۲۰۰۹ تا امروز هم نماد جاهطلبی سینمایی بوده و هم همیشه محل بحث و دوگانگی. قسمت سوم آواتار که قرار است ۱۹ دسامبر ۲۰۲۵ (۲۸ آذر ۱۴۰۴) اکران شود، بیش از هر زمان دیگری روی مرز باریکی حرکت میکند: برای بعضیها ادامهی یک تجربهی سینمایی باشکوه، و برای بعضی دیگر نشانهای از خستگی یک رؤیای قدیمی.
داستان قسمت سوم آواتار از کجا آغاز میشود؟
فیلم درست از پایان راه آب (The Way of Water) شروع میشود. جیک سالی (Jake Sully)، نیتیری (Neytiri) و خانوادهشان هنوز درگیر سوگ پسر بزرگشان، نتیام (Neteyam) هستند. آنها بالاخره توسط قبیلهی متکایینا (Metkayina) پذیرفته شدهاند، اما آرامششان شکننده است؛ هم بهخاطر تهدید دائمی RDA و هم بهخاطر روحیهی جنگطلب جیک که بیشتر دنبال آماده شدن برای نبرد است تا ساختن یک زندگی تازه.
از آن طرف، حضور اسپایدر (Spider)، فرزندخواندهی انسانی خانواده، به یک مشکل جدی تبدیل میشود. او برای زنده ماندن در جو پاندورا به تجهیزات وابسته است و همین مسئله، خانواده را وارد تصمیمی سخت و مسیر تازهای میکند.
آشنایی با Wind Traders؛ وقتی آواتار دوباره نفس میگیرد
این مسیر تازه، سالیها را با قبیلهی هوایی تلالیم (Tlalim) یا همان Wind Traders همراه میکند؛ گروهی کوچنشین که با موجودات عظیمالجثهای مثل مدوسوئیدها (Medusoids) و ویندرِیها (Windrays) در آسمان پاندورا سفر میکنند. اینجاست که حتی منتقدان سختگیر هم معمولاً یکصدا میشوند: آواتار هنوز بلد است تصویر بسازد.
سکانسهای هوایی، مخصوصاً روی پردهی بزرگ و در نسخهی سهبعدی، واقعاً چشمنوازند و همان حس «سینمای بزرگ» را زنده میکنند؛ حسی که همیشه برگ برندهی اصلی کامرون بوده.

تحسین یا خستگی؟ دو نگاه کاملاً متفاوت
واکنشها به آواتار: آتش و خاکستر کاملاً دو قطبی است. از یک طرف، گروهی از منتقدان و تماشاگران معتقدند که فیلم شاید همهی سؤالها را جواب ندهد، اما همچنان یک تجربهی سینمایی پرجزئیات و تماشایی است. برای آنها، حتی اگر داستان کشدار شود، سه ساعت و هفده دقیقه حضور در پاندورا هنوز هم ارزشش را دارد.
اما در سوی دیگر، منتقدانی مثل نیکلاس باربر (Nicholas Barber) بهشدت به فیلم تاختهاند. از نگاه آنها، این طولانیترین و ضعیفترین قسمت آواتار است؛ فیلمی ۱۹۷ دقیقهای پر از گرافیکهای چشمنواز اما دیالوگهای سنگین، روایت شلخته و نوعی معنویت نیوایجی که بیش از حد گلدرشت شده. بهنظر این گروه، فیلم حتی بهعنوان یک اثر مستقل هم درست سر پا نمیایستد و بیش از حد روی آشنایی قبلی مخاطب حساب کرده است.

تمرکز روی نسل جدید؛ تصمیم درست یا اشتباه؟
یکی از مهمترین نقدها به فیلم، تغییر تمرکز از جیک و نیتیری به فرزندانشان است. منتقدان میگویند این شخصیتها آنقدر متمایز یا جذاب نیستند که بتوانند بار احساسی یک حماسهی سهساعته را به دوش بکشند. از این زاویه، پاندورا دیگر آن تازگی قسمت اول را ندارد و بعد از نزدیک به نه ساعت حضور در این دنیا، فیلم بیشتر شبیه یادگاری از سینمای دههی ۲۰۱۰ به نظر میرسد تا اثری آیندهنگر.
آواتار در سال ۲۰۲۵؛ هنوز جلوتر از زمان خودش؟
نکتهی جالب اینجاست که در حالی که قسمت اول آواتار زمانی نماد آیندهی سینما بود، آتش و خاکستر برای بعضیها حس یک تجربهی قدیمیتر را دارد. این تغییر نگاه را میشود حتی در واکنش منتقدان هم دید؛ جایی که امتیازهای Rotten Tomatoes روندی نزولی را نشان میدهند: Avatar با ۸۱٪، Avatar: The Way of Water با ۷۶٪ و حالا Avatar: Fire and Ash با ۷۰٪. نه اینکه جلوههای ویژه ضعیف شده باشند، بلکه به این دلیل که این نوع فیلمسازی دیجیتالِ پرزرقوبرق آنقدر تکرار شده که دیگر شوکهکننده نیست و آن حس «اولینبار دیدن» را منتقل نمیکند.
سؤال مهم اینجاست: آیا هنوز هم دیدن ناویها روی اژدهایان پرنده و جهان باشکوه پاندورا، بهتنهایی برای نگه داشتن مخاطب در یک فیلم سهساعته کافی است؟

شکوه ادامه دارد، اما پرسشها هم بیشتر شدهاند
در نهایت، Avatar: Fire and Ash دقیقاً فیلمی است که جایگاه آواتار را در سینمای امروز مشخص میکند. از نظر مقیاس تولید و جلوههای بصری، هنوز هم رقیب جدی ندارد، اما بیش از هر زمان دیگری با این سؤال روبهروست که آیا صرفاً زیبایی بصری برای ادامهی یک فرنچایز عظیم کافی است یا نه.
با توجه به اینکه هنوز دو فیلم دیگر از آواتار در راهاند، شاید جواب نهایی نه در آتش و خاکستر، بلکه در پایان این سفر طولانی مشخص شود؛ سفری که قرار است مجموعاً بیش از شش ساعت از زندگیمان را در پاندورا نگه دارد.


