جیمز کامرون، فیلمساز جاهطلب و خالق جهان چندلایهی آواتار (Avatar)، در تازهترین گفتوگوی خود دربارهی پنجمین فیلم این مجموعه، آواتار: آتش و خاکستر (Avatar: Fire and Ash)، بار دیگر بر یک اصل قدیمی اما فراموششده تأکید میکند:
سینمای بزرگ، بدون سرمایهگذاری بزرگ زنده نمیماند.
آتش و خاکستر روایت خانوادهی سالی را پس از مرگ نیتیام ادامه میدهد؛ سوگی حلنشده که همزمان با تشدید درگیریها در پاندورا، به بحرانهای درونی شخصیتها گره میخورد. فیلم بهطور ویژه بر وضعیت روانی نیتیری تمرکز دارد؛ شخصیتی که نفرت عمیقش از انسانها حالا نه یک واکنش غریزی، بلکه زخمی مزمن و خطرناک است.
کامرون آگاهانه مخاطب را در موقعیتی ناراحتکننده قرار میدهد: ما باید با شخصیتی همذاتپنداری کنیم که گرفتار تبعیض، خشم و میل به انتقام است. چالش فیلم دقیقاً همینجاست؛ رها نکردن نیتیری، حتی زمانی که قضاوتپذیر میشود.
پرفورمنسکپچر؛ وقتی بازیگری و فناوری به مرز محو شدن میرسند
یکی از ستونهای اصلی آتش و خاکستر، استفادهی پیشرفته از فناوری پرفورمنسکپچر است؛ تکنیکی که به بازیگرانی مانند اوونا چاپلین (Varang) و استیون لنگ (Quaritch) اجازه میدهد تا جزئیترین حالات چهره، زبان بدن و تنشهای درونی را به شخصیتهای دیجیتال منتقل کنند.
در این فیلم، پرفورمنسکپچر دیگر صرفاً یک ابزار بصری نیست؛ به زبان احساسی فیلم تبدیل شده است. کامرون از ماهها تمرین فیزیکی و روانی چاپلین برای درک حرکات، ریتم بدنی و منطق رفتاری شخصیت وارنگ صحبت کرده؛ شخصیتی که نمایندهی نوعی خشونت آیینی و قدرت تثبیتشده در قبیلهی منگکوآن است.
این تلاش در برخوردهای پرتنش او با کوآریچ کاملاً قابل لمس است؛ جایی که رابطهی قدرت، بدون دیالوگهای مستقیم، صرفاً از طریق حرکت، مکث و نگاه منتقل میشود.
از منظر کارگردانی، آتش و خاکستر نمونهای درخشان از همزیستی بازیگری سنتی و فناوری دیجیتال است؛ نه یکی در خدمت دیگری، بلکه هر دو در خدمت روایت.
اقتصاد سینما؛ وقتی بودجه فقط عدد نیست
کامرون بیپرده دربارهی هزینههای سرسامآور فیلمهای آواتار صحبت میکند؛ پروژههایی با بودجهای در بازهی تقریبی ۲۵۰ تا ۳۵۰ میلیون دلار برای هر فیلم (بر اساس آمارهای مختلف گیشه). اما از نگاه او، این اعداد فقط خرج جلوههای ویژه نیستند؛ بلکه معیشت بیش از ۳۰۰۰ نیروی انسانی را تأمین میکنند، از هنرمند و تکنسین گرفته تا خانوادههایی که پشت صحنهی این آثار ایستادهاند.
او پرسشی صریح مطرح میکند:
«اگر مردم به سینما نیایند، ما دیگر نمیتوانیم چنین فیلمهایی بسازیم.»
این جمله، فراتر از دفاع شخصی از آثارش، بازتاب بحرانی گسترده در صنعت سینماست. کاهش حضور مخاطب در سالنها، تغییر الگوی مصرف محتوا و رشد بیوقفهی پلتفرمهای استریمینگ، مدل اقتصادی فیلمهای پرهزینه را به چالش کشیدهاند. امروز مخاطب پیش از خرید بلیت، بهدنبال تضمین کیفیت و ارزش تجربهی سینمایی است و این همان نقطهی فشار برای استودیوهاست.
واکنش مخاطبان و منتقدان؛ تحسین، تردید و دوپارگی
آتش و خاکستر با واکنشهایی دوگانه مواجه شده است. بسیاری از مخاطبان، بهویژه طرفداران ژانر فانتزی، جسارت فیلم در پرداخت به خشم، سوگ و تبعیض از زاویهی شخصیتی محبوب مانند نیتیری را ستودهاند. در مقابل، برخی منتقدان به کشدار بودن روایت و توسعهنیافتگی بعضی خطوط داستانی فرعی اشاره کردهاند؛ مسائلی که در بخشهایی از فیلم، ریتم را کند میکند.
از منظر جامعهشناسی سینما، نمایش نفرت و تعصب از دید قهرمانی دوستداشتنی، آینهای از وضعیت امروز جهان است؛ جهانی که اخبار نژادپرستی، خشونت و دوگانهسازی «ما و آنها» هر روز پررنگتر میشود.
آتش و خاکستر در این معنا، فقط یک بلاکباستر سرگرمکننده نیست؛ بلکه تلاشی برای وارد کردن دغدغههای انسانی به قلب سینمای پرهزینهی هالیوود است؛ کاری که معمولاً به سینمای مستقل سپرده میشود، نه پروژههایی با این ابعاد.
آیندهی فانتزیهای عظیم کجاست؟
مدل «هزینهی بالا برای کیفیت بالا» که کامرون سالها نمایندهی آن بوده، همچنان تحسینبرانگیز است؛ اما پرسش پایداری آن جدیتر از همیشه مطرح میشود. بدون حضور فعال مخاطب در سالنهای سینما، این مدل تا چه زمانی قابل ادامه است؟
در نهایت، جیمز کامرون همچنان با همان جنون خلاق و امید سرسختانهاش به سینما ادامه میدهد. آتش و خاکستر یادآور این واقعیت است که بقای سینمای فانتزی پرهزینه، نه در فناوری صرف، بلکه در تعادل ظریف میان هنر، تکنولوژی و اقتصاد رقم میخورد؛ تعادلی که اگر از دست برود، روایتگری هم به خطر میافتد.


