در دنیای بازیهای ویدئویی ترسناک، نامهای Resident Evil و Silent Hill مانند دو اسطورهی ژانر وحشت میدرخشند. بازیکنان از سال ۱۹۹۶ با بقا در دنیای زامبیزده Resident Evil درگیر شدهاند؛ جایی که ترس و المانهای علمی-تخیلی دست در دست هم میدادند و هر هیولا به شکلی منحصر به فرد معرفی میکردند. سه سال بعد، Silent Hill آمد و با رویکردی کاملا متفاوت، وحشت روانشناختی را به مرکز صحنه برد و بازیکنان را با سوالهایی اساسی به چالش کشید.
اگرچه هر دو فرنچایز، بهصورت موازی روی ژانر وحشت تاثیرگذار بودند، اما تفاوتهای اساسی در روایت آنها منجر به برداشتهای مختلفی از آنها در سینمای هالیوود شد. با فانتازیو و تاثیر این دو بازی روی صنعت سینما همراه باشید.
فیلم Silent Hill؛ اثری ضعیف، اما محبوب

بازی اصلی Silent Hill محصولی بهیادماندنی بود که بازیکنان را در جستجوی هری میسون برای یافتن دختر گمشدهاش به دنیایی ترسناک میبرد؛ مکانی به نام «تپه خاموش» که دنیای واقعی را با کابوسهای انسانی ترکیب میکرد. اما جان این تجربه، حقیقتا در دنبالهی آن یعنی Silent Hill 2، متجلی میشود؛ اثری که ترس از دنیای زیرین این جهان به عمیقترین لایههای روح، نفس و وجدان شخصیت اصلی آن یعنی جیمز ساندرلند رخنه میکند. این بازی به شکلی استادانه، موجودات نمادینی مانند Pyramid Head را خلق کرد که هنوز هم نماد وحشت در فرهنگ گیمینگاند.
فیلم اقتباسی ۲۰۰۶ Silent Hill، به کارگردانی کریستوف گانس، هرچند از لحاظ روایت تغییراتی داشت و شخصیتها را جابجا و مثلا جایگاه هری میسون را با رز داسیلوا تعویض کرد، اما روح و جوهرهی تاریک و ناخوشایند بازی را تا حد زیادی حفظ کرد. این فیلم باوجود نقدهای اولیهی منفی، با درآمد بیش از ۱۰۰ میلیون دلار، اثبات کرد که بازیهای ژاپنی وحشت میتوانند به سینمای هالیوود راه پیدا کنند و فضایی جدید در دنیای فیلمهای ترسناک ایجاد کنند.
آتش زیر خاکستر: استعارهای از Centralia در Silent Hill

فیلم از شهر انگلیسی مرکزی به نام Centralia الهام گرفت که همچنان در زیرزمینش آتش زغالسنگ شعلهور است و مه وهمآلودی شهر را پوشش میدهد؛ تصویری که تبدیل به نمادی حقیقی از دنیای وحشت Silent Hill شده است. اما دنیای بازی با دنیای فیلم تفاوتهایی اساسی دارد؛ در بازی، Silent Hill از یک شهرک آرام ساحلی، به مرکز تشویش و تاریکی تبدیل میشود و موضوع قالب اغلب بازیها نفوذ گروههای مرموز به دل شهر است.
اوج داستان در رابطهی تراژیک آلزا گیلزپی و دخترش است که در هر دو فیلم و بازی، به عنوان هستهی اصلی کابوسها ظاهر میشوند. تقسیم روح آلزا و تشکیل شخصیت شارون در بازی، به ترس روانشناسانه و تمهای رستگاری و گناه عمق میبخشد که به شکل بصری در فیلم نیز بازسازی شده است.
فیلم Resident Evil؛ پیرو مسیری کاملا متفاوت

فیلم Resident Evil سال 2002، با حضور میلا یوویچ، بر خلاف اقتباس Silent Hill، به شدت به سمت اکشن و خشونت گرایش داشت و در روایت خود بسیار از داستان بازی فاصله گرفت. خلق شخصیتی کاملا جدید به نام آلیس و فضای پر جنب و جوش فیلم، حتی باعث شد بسیاری از طرفداران بازی از فقدان ترس و اتمسفر وحشتناک اصلی بازی انتقاد کنند. روند نقد و واکنش مثبتتر به فیلم Silent Hill، نشان میدهد که چگونه ارجح دانستن وفاداری به منبع اصلی و اتمسفر داستانی عمیقتر میتواند تاثیر بلندمدت بهتری روی مخاطب و کیفیت اقتباس داشته باشد.
آینده Silent Hill

در حالیکه دنباله فیلم با نام Silent Hill: Revelation با نظرات متفاوت و استقبال ملایم روبرو شد، بازگشت کریستف گانس برای ساخت Return to Silent Hill که اقتباسی از Silent Hill 2 است، نوید فصل تازهای از این سری را میدهد. کارگردان اشاره میکند که Silent Hill به گونهای ساخته خواهد شد که به مانند بعد چهارم به نظر برسد؛ جایی که واقعیت با خیال در هم آمیخته و هر چیزی ممکن خواهد شد.
بنابراین، این بازسازی آینده نه تنها با استفاده از پیشرفتهای جدید در ژانر وحشت قصد دارد اقتباسی اصیلتر و غنیتر ارائه دهد بلکه فرصت احیای یکی از پیچیدهترین و تاثیرگذارترین فرنچایزهای بازیهای وحشت ژاپنی در سینمای جهانی را نیز رقم میزند.
در نهایت، مقایسه بین دو مسیر مختلف Resident Evil و Silent Hill در رساندن بازیهای ژاپنی به هالیوود، نمایانگر دو نوع رویکرد برای تبدیل داستانهای ویدئوگیمی به تجربههای سینمایی است: یکی متمرکز بر اکشن و هیجان، و دیگری غرق در خصیصههای روانشناسانه و ترسزایی دراماتیک. فیلم Silent Hill، با سبک منحصر به فرد و فضای مستأصلکنندهاش، نشان داد که بازیهای ژاپنی وحشت میتوانند سکویی برای آفرینش آثار هنری پیچیده و تاثیرگذار در هالیوود باشند.


