سوپرمن، فیلم جدیدی که توسط جیمز گان در دنیای تازه تأسیس DC ساخته شده، نه تنها آغازگر مسیر جدیدی برای این ابرقهرمان افسانهای است، بلکه یک اثر چندلایه و متفاوت در ژانر ابرقهرمانی به شمار میرود. این فیلم که سه سال پس از فاششدن هویت کلارک کنت به عنوان سوپرمن روایت میشود، توانسته است ترکیبی از هیجان، طنز، عمق دراماتیک و پیامهای اجتماعی را به شکلی بدیع بیان کند.
یکی از نکات برجسته داستان، پرداخت به بحرانهای درونی و بیرونی سوپرمن است؛ از یک سو تهدیدات فیزیکی که باید با آنها مقابله کند و از سوی دیگر نبرد معنوی و اخلاقیاش با میراث کریپتونی خود و چالشهای انسانیاش. این تضاد دراماتیک به همراه طرح پیچیده تنشهای سیاسی و اجتماعی که با نقش جناح شرور لکس لوثر همراه شده، باعث شده فیلم عمقی بیش از یک بلاکباستر عام پیدا کند.

فیلم با جهانسازی دقیق و گسترده خود، دنیای جدید DC را به شیوهای هنرمندانه معرفی میکند. ضمن آنکه به مجموعه شخصیتهای متنوع و فراتر از سوپرمن، از کاراکترهای کلاسیک گرفته تا تازه نفسها اشاره دارد، وجود ایستراگها و حضورهای کوتاه نقش مهمی در بازنمایی این دنیای کُنجکاویکننده دارد، به خوبی اجازه نمیدهد داستان اصلی تحت تاثیر حجم خباثتهای جانبی قرار گیرد.
سبک روایت فیلم، تشخص جیمز گان در پیشبرد فضاهای کمدی-فانتزی را به نمایش میگذارد؛ با المانهایی که گاه یادآور کارتونهای شنبه صبح هستند، مانند حملههای موجودات غولپیکر و لحظات طنزی که حتی لکس لوثر را با ارتشی از میمونها به طنز درآوردهاند. چنین ویژگیهای سبکشناسانه تازهای باعث تمایز قاطع این اثر از رقیب قدرتمندش یعنی دنیای سینمایی مارول شده است.
با این وجود، به مانند فیلمهای پیشین که به پایبندی به جهان واقعی اهمیت دادهاند، سوپرمن در بطن طنز خود، تحلیل سیاسی و اجتماعی دقیق و بهجایی را به تصویر میکشد؛ از انتشار اطلاعات نادرست در فضای مجازی گرفته تا زندانهای فضا-زمانی که به مثابه گوانتانامو کیهانی شدهاند؛ تصویری که به شدت مورد نیاز دنیای امروز است.
یک جمله کلیدی فیلم که شاید به نمادی برای این دوران تبدیل شود، «مهربانی، امروزه سبک تازهای از شورش است» است. سوپرمن به عنوان نماد امید، به رغم نگاه پر از بدبینی جامعه معاصر، همچنان راه خودش را برای محافظت از بشر و مهربانی جهانی ادامه میدهد.
شخصیتهای به یادماندنی و بازیهای کمنظیر

دیوید کورنسوت در نقش سوپرمن با طرح شخصیتی جذاب و کودکانه و استایل دنج، یک سوپرمن متفاوت و دلپذیر را به تصویر کشیده که مضامین امید، مهربانی و عاشقانه را به خوبی اجرا میکند. بازی ریچل بروسناهان به عنوان لوئیس لین، با هوشمندی و انرژی، زوج سوپر قدرت کاملی در دنیای جدید DC میسازد.
حضور کیروتو، سگ ابرقهرمانی سوپرمن، با CGI پیشرفته و لحظات کمیک-عاطفی باعث شده تا یکی از نمادهای جذاب حیوانات دنیای کمیک زنده شود. نیکلاس هولت هم در نقش لکس لوثر یکی از شرورترین و پیچیدهترین اجراهای این شخصیت را ارائه داده؛ کینهتوزی، اراده مخرب و نقشههای شرورانهاش سایه سنگینی بر فضای فیلم میاندازد.
نقشهای مکمل چون گای گاردنر، هاوک گرل، مستر تریفیک و متامورفو که با بازی بازیگران درجه یک همراه هستند، هر یک به آمریکای چندلایه و متنوع کمیکهای DC رنگ و بو میبخشند. این ترکیب و فضاسازی شبیه به کمیکهای کمنظیر دنیای مولتیورس است که با دقت به تعالی همه شخصیتها پرداخته است.
جلوههای بصری و موسیقی فراگیر

مانند همه بلاکباسترهای ابرقهرمانی، صحنههای اکشن در این فیلم خارقالعاده طراحی شده است. پروازهای پرسرعت در آسمان متروپلیس، سبک anime-influenced در مبارزات و خلق صحنههایی مثل یورش مهندس تغییر شکل دهنده و حمله تنهایی مستر تریفیک به محل لکس لوثر، همه و همه نمایشی از خلاقیت هنری و تکنیکی کارگردان است که سینما را از یک استودیو سوپر هیرویی معمولی فراتر میبرد.
امتیاز موسیقی قابل توجه نیز توسط جان مورفی و دیوید فلمینگ ارائه شده که هم به یاد ماندنی است و هم ادای احترامی لایق به تم افسانهای جان ویلیامز محسوب میشود. این موسیقی ضربآهنگ حماسی و همراه با احساسی است که تماشاگر را به عمق داستان میکشاند.
چرا سوپرمن تماشایی است؟
در دورانی که فیلمهای ابرقهرمانی همچنان بازار سینما را قبضه کردهاند، “سوپرمن” اثری با طراوت، چندوجهی و خوشساخت است که هم طرفداران سبک قدیمی و هم هواداران پرشور متدهای تازه در کمیکبوکها را راضی نگاه میدارد. این فیلم نه تنها ارج نهایی به میراث “Man of Steel” است، بلکه نشانهای از آغاز مسیر پرامید و خلاقانهی دنیای DC است که هر دو ژانر و مضمون را نوآورانه به هم پیوند میدهد.