در دنیای پرهیاهو و چندلایهی مارول (Marvel Universe)، همیشه دشمنان قهرمانان محدود به هیولاها و تهدیدات فراطبیعی (supernatural threats) نیستند؛ گاهی بزرگترین دشمن آنها ضعفهای درونی و تصمیمهای مدیریتی اشتباهشان است. در این مقاله، به سراغ پنج شخصیت کلیدی مارول میرویم که با وجود قدرتهای فوقالعادهشان، در مقام رهبر، شکست خوردهاند؛ قهرمانانی که انتخابها و اشتباهاتشان نقشی تعیینکننده در فروپاشی یا بحرانهای بزرگ تیمهایشان داشته است.
۵) رید ریچاردز (Reed Richards): نابغهای که قربانی غرورش شد
رید ریچاردز، از نخستین ابرقهرمانان مارول (Marvel) است که معمولاً به دلیل هوش بینظیرش، رهبری گروه چهارنفر شگفتانگیز (Fantastic Four) را بر عهده دارد. اما این نبوغ همراه با غرور، او را به فردی مستبد و لجباز تبدیل کرده که گاهی همکاران و حتی اعضای خانوادهاش را نادیده میگیرد. جالب اینکه اغلب نسخههای چندگانهاش در مولتیورس (Multiverse) به شخصیتهای شرور بدل شدهاند و نسخهی اصلیاش هم بارها با تصمیمهایش موجب آسیب رساندن به نزدیکانش شده است.

۴) سایکلوپس (Cyclops): فرمانده استراتژیک، رهبرِ بحثبرانگیز
اسکات سامرز (Scott Summers)، که بیشتر با نام سایکلوپس شناخته میشود، در میدان نبرد بهعنوان یکی از دقیقترین و منظمترین رهبران تاکتیکی دنیای مارول شناخته شده است. اما وقتی پای رهبری گستردهٔ جهشیافتهها (mutants) به میان میآید، همین نظم و کنترل به استبداد و خودمحوری تبدیل میشود. تعصبات کورکورانهاش باعث بروز فاجعههایی مانند X-Men: Schism شد؛ رویدادی که شکافی عمیق از خشم، اندوه و جدایی میان اعضای تیم ایجاد کرد.
سقوط اخلاقی سایکلوپس در نهایت با مرگ استاد ایکس (Professor X) بهدست خودش و سپس تبدیل شدنش به قهرمانی قربانینما به اوج رسید؛ نمادی از آنکه حتی قهرمانترین رهبران هم ممکن است در سایهٔ ایمان افراطی به هدفشان سقوط کنند.

۳) بیست (Beast): از محبوبیت تا رهبری تروریستی
بیست (Hank McCoy) سالها بهعنوان یکی از نمادهای محبوب مارول (Marvel) شناخته میشد؛ نابغهای که هوش علمیاش در کنار مهربانی و احساسات انسانیاش، او را به ستون اخلاقی میان جهشیافتهها تبدیل کرده بود. اما در سالهای اخیر، این چهره روشن مسیر تاریکی را در پیش گرفته است. او در زمین ۶۱۶ (Earth-616)، اعضای تیم اصلی را از گذشته به آینده آورد و با این تصمیم، آنها را در زمانی ناآشنا گرفتار کرد؛ اقدامی که پیامدهای فاجعهباری برای همه داشت.
در ادامه، وقتی رهبری تیم ضدتروریستی ایکسفورس (X-Force) را بر عهده گرفت، او اعضا را به عاملانی بیرحم و بیاختیار بدل کرد که تنها فرمانهایش را اجرا میکردند. بیست، امروز نمادی است از اینکه نیت خیر هم میتواند در سایهی وسواس به «درستکاری مطلق»، به تاریکی و فساد گره بخورد.

۲) آیرونمن (Iron Man): قهرمانی که به دیکتاتور بدل شد
تونی استارک (Tony Stark)، نابغهای میلیاردر و از چهرههای محوری انتقامجویان (Avengers)، همیشه یکی از رهبران تأثیرگذار و تعیینکنندهی دنیای مارول بوده است. با این حال، در خطهای داستانی مشهوری چون The Crossing و Civil War، چهرهای تاریکتر از او آشکار شد؛ چهرهای که در آن جاهطلبی و خودمحوری بر حس مسئولیتپذیریاش غلبه کرد. تصمیماتش در Civil War نهتنها باعث تفرقه میان ابرقهرمانان شد، بلکه به جنگ داخلیای انجامید که پایههای اتحاد آنها را متلاشی کرد.
آیرونمن، در نهایت، به مثالی زنده از رهبری تبدیل شد که منافع فردیاش را بالاتر از روح جمعی قرار داد؛ قهرمانی که از دل نیتهای خیرخواهانهاش، دیکتاتوری تکنولوژیک زاده شد و همین باعث شد که حتی نزدیکترین متحدانش هم از او بترسند.

۱) پروفسور ایکس (Professor X): مدرسهای برای فاجعه
چارلز زاویه (Charles Xavier)، یا همان پروفسور ایکس، شاید نمادینترین رهبر در تاریخ مارول (Marvel) باشد، اما در عین حال یکی از بحثبرانگیزترین و بدنامترین آنها نیز هست. رؤیای او برای همزیستی مسالمتآمیز میان انسانها و جهشیافتهها (mutants)، در ظاهر الهامبخش بود، اما در عمل، به توجیهی برای تصمیمهایی غیراخلاقی بدل شد. او بارها نوجوانان را به میدان نبرد فرستاد تا در قالب افراد ایکس (X-Men) بجنگند؛ سربازانی که هرگز انتخابی واقعی نداشتند.
پروفسور ایکس در طول سالها، بارها سرنوشت اعضای تیمش را به بازی گرفت؛ تیمهایی را به مرگ فرستاد و سپس با پاککردن حافظهی جهان از وجودشان، از پذیرش مسئولیت گریخت. در دورهی کرائوکا، او با تهدید به تبعید اعضای مخالف، چهرهای مستبد و دورو از خود نشان داد. امروزه، زاویه نمونهی روشن رهبری است که از دل آرمانهای والا، مسیری به سوی فساد و سوءاستفاده از قدرت گشوده است.

این پنج قهرمان به ما یادآوری میکنند که قدرت و نفوذ، بدون مسئولیت و اخلاق، میتواند به یک کابوس بدل شود. آنها که در پانلهای کمیک یا صفحه نمایش به عنوان قهرمانان دیده میشوند، لایههای تاریک و پیچیدهای دارند که باید با نگاهی انتقادی به آنها پرداخت. شما چطور فکر میکنید؟ کدامیک از این رهبران مشکلات بیشتری داشتهاند؟