ژانر فیلمهای ابرقهرمانی که زمانی بر پرده نقرهای سلطنت میکرد، این روزها با موجی از شکست و افت فروش روبهرو شده بود. پس از چند سال پر از دنبالههای ناموفق و فرنچایزهای شکستخورده مانند فلش (The Flash)، مادام وب (Madame Web) و کریون شکارچی (Kraven the Hunter) در مارول (Marvel) و سقوطهای ناگهانی آثار دیسی (DC) مانند دنبالههای جوکر (Joker) و آکوامن (Aquaman)، پرسش مهمی مطرح شد: آیا این ژانر به پایان راه رسیده است؟
اما تابستان ۲۰۲۵ مانند نوری در تاریکی بود که به ابرقهرمانان بازگشتی دوباره بخشید، بهویژه با موفقیتهایی همچون سوپرمن (Superman) جدید دیسی و فیلم چهار شگفتانگیز: گامهای نخست (The Fantastic Four: First Steps) از مارول که به فروش جهانی بیش از نیم میلیارد دلار رسیدند و همزمان توجه مخاطبان و منتقدان را جلب کردند.

راز این موفقیتها چیست؟ تحلیلها نشان میدهد این پروژهها ریشه در دوران عصر نقرهای کمیکها (Silver Age of Comic Books) دارند؛ دورهای طلایی که بین سالهای ۱۹۵۶ تا ۱۹۷۰ جریان داشت و با داستانهای رنگارنگ، هیجانانگیز، سریع و آسانفهم شناخته میشود. در این دوران، خبری از پیچیدگیهای شدید داستانی یا نیاز به مرور دهها شماره گذشته نبود و مخاطبان بهسادگی و بدون سردرگمی وارد دنیای جدید میشدند.
این رویکرد سادهسازی روایت و تمرکز بر یک داستان مستقل، در نقطه مقابل استراتژی اخیر مارول و دیسی قرار میگیرد که غالباً در تلاش برای ایجاد یک کراساور (Crossover) عظیم و چندلایه مانند انتقامجویان: پایان بازی (Avengers: Endgame) بودهاند. فیلمهایی مانند تاندربولتز (Thunderbolts) و دنباله کاپیتان آمریکا: دنیای جدید شجاع (Captain America: Brave New World) با اینکه از نظر نقدی امتیازات نسبتاً خوبی گرفتند، اما تحت فشار ساختار گسترده دنیای سینمایی خود، در جذب مخاطب عادی ناکام ماندند. مشکل اصلی این بود که تماشاگران جدید به دلیل نیاز به شناخت عمیق از کمیکها یا سریالهای مرتبط، به سختی با داستانها ارتباط برقرار میکردند.

اما سوپرمن جدید و فیلم چهار شگفتانگیز با استقبال چشمگیری مواجه شدند، زیرا مخاطب را به قصهای مستقل و جذاب دعوت میکنند که بهویژه برای نوجوانان و حتی کودکان هم قابل درک است، بدون نیاز به پیشزمینههای پیچیده. این دقیقاً همان چیزی است که عصر نقرهای به آن شهرت داشت. فیلمها به جای بازگویی مفصل ریشههای شخصیتها، به طور کوتاه به آنها اشاره میکنند و سپس روایت اصلی خود را پیش میبرند.
این تغییر رویکرد، سادگی در روایت و استقلال داستانی را دوباره به عنوان استراتژی اصلی معرفی کرد. ساخت دنیایی که تماشاگر جدید بتواند بدون سردرگمی وارد آن شود، رمز موفقیت نهایی این آثار است. این مسئله در تضاد کامل با سریالها و دنبالههای پیچیدهای است که برای لذت بردن از آنها نیاز به آگاهی گسترده از پیشینه داستانی دارند.
از سوی دیگر، مارول با تمرکز بر پروژههای بزرگ کراساور همچون انتقامجویان: روز رستاخیز (Avengers: Doomsday) و انتقامجویان: جنگهای مخفی (Avengers: Secret Wars) سعی دارد بار دیگر همان حماسه بزرگ را تکرار کند. اما این تمرکز بر حضور تعداد زیادی شخصیت، ممکن است باعث شود مخاطب غیرمتخصص احساس خستگی یا سردرگمی کند. بازگشت به ریشههای کلاسیک میتواند کمک کند تا مارول از این چرخه فرسایشی فاصله بگیرد.
در سمت دیسی، علاوه بر فیلم سوپرمن، برنامههایی برای ادامه دادن قصههای مستقل از طریق شخصیتهایی مانند سوپرگرل (Supergirl) در دست اجراست که مستقیماً از کمیکهای محبوب اقتباس شدهاند. حتی سریال پیسمیکر (Peacemaker)، با وجود اینکه دنیای متفاوتی را دنبال میکند، نشان میدهد دیسی مسیر بازسازی و ایجاد تنوع در روایتهای ابرقهرمانی را جدی گرفته است.
نکته پایانی این است که فیلمهای ابرقهرمانی برای بازگشت به اوج، نیازمند بازگشتی به ذات خود هستند؛ به دورانی که یک داستان ساده، سرگرمکننده و مستقل میتوانست مخاطب همه سنین را مجذوب کند، بدون نیاز به مرور طولانی تاریخچههای پیچیده. آینده این ژانر وابسته به توانایی مارول و دیسی در ترکیب این استراتژیها و جذب مخاطبان جدید و قدیمی است. حفظ تعادل میان دنیای گسترده مولتیورس و داستانهای شخصی و قابل لمس، کلید موفقیت خواهد بود.