رابرت داونی جونیور (Robert Downey Jr.)، ستارهای که بیشتر با نقش آیرون من (Iron Man) در دنیای سینمایی مارول (MCU) شناخته میشود، در دهه ۲۰۲۰ تصمیم گرفته تا خود را از قالب یک نقش محدود کند و به نمایشهای متنوعتر و جسورانهتری بپردازد. اگرچه بازگشت او به مارول همچنان جذابیتهای خاص خودش را دارد، اما داونی جونیور در سالهای اخیر به سراغ پروژههای متفاوتی رفته است، از جمله سریال مینیمالیستی و قدرتمند شبکه اچ بی او (HBO) به نام همدرد (The Sympathizer).

داونی جونیور برای فرار از کلیشه بازیگریاش راهی سخت را طی کرده و پس از فیلم پرفروش انتقامجویان: پایانبازی (Avengers: Endgame) سالها کمتر نقش گرفت؛ اما در این میان، به عنوان تهیهکننده نیز فعالیتهای زیادی انجام داده است. شاید بسیاری از طرفداران هنوز از وجود آثار کمتر دیده شدهی او خبر نداشته باشند، اما یکی از بازیهای درخشان او در یک مینیسریال جذاب و تا حدودی ناشناخته در HBO رخ داده است.
سریال همدرد که براساس رمانی به همین نام ساخته شده، داستان یک جاسوس ویتنامیِ مستقر در ارتش ویتنام جنوبی را روایت میکند و این زاویه دید خاص، داستان جنگ ویتنام را از دیدگاهی متفاوت و ناب ارائه میدهد. این انتخاب نامتعارف، باعث میشود مخاطب مجبور شود روایتی کاملاً متفاوت از اتفاقات تاریخی پیچیده را بپذیرد.
محوریت داستان حول شخصیت کاپیتان (The Captain) پیش میرود، یک جاسوس پیچیده که نه تنها در دنیای سیاسی، بلکه در نبردهای هویتی و ملیگرایی خود نیز گرفتار تضادهای عمیقی است. این جنبهها با لایههایی از کمدی سیاه و نگاهی انتقادی، ساختاری چندلایه و پر از زیرمتن ایجاد کردهاند که صرفاً یک سریال جنگی معمولی نیست.
چیزی که بیشترین توجه را جلب میکند، خود رابرت داونی جونیور است که نقش چهار شخصیت مختلف را بازی میکند. این افراد نماینده چهار نوع مختلف از پرسونای آمریکاییاند که به شیوهای هنرمندانه به تصویر کشیده شدهاند. این کشش بازیگری و تنوع در خلق شخصیتها، جذابیتی خاص به سریال داده که کمتر در آثار دیگر شاهدش هستیم.

کارگردانی سریال بر عهده پارک چان-ووک (Park Chan-wook)، فیلمساز برجسته کرهای است که به خاطر سبک بصری منحصر به فرد و روایتهای درخشان تأثیرگذار شناخته شده است. ترکیب تکنیکهای ظریف مثل روایت اولشخصِ مبهم و استفاده از فلشبکها، همچنین شیوههای قاببندی نوآورانه، باعث شده همدرد نه تنها یک اثر تاریخی، بلکه یک تجربهی سینمایی عمیق و قابل تامل باشد.
این سریال گرچه در مواردی از مشکلاتی مثل ریتم نامتوازن و برداشتهای بحثبرانگیز برخوردار است، اما بیشک یکی از جسورانهترین پروژههای شبکه HBO در سالهای اخیر به حساب میآید. از آنجایی که داستان از منظر یک جاسوس ویتکونگ (Viet Cong spy) روایت میشود، بیننده درگیر گفتوگوها و کشمکشهای پیچیده هویتی، ملیگرایی و سیاست میشود که درک تعادل میان آنها چالشی جذاب را فراهم می آورد.

برداشتهای متفاوت داونی جونیور درباره چهار شخصیت مختلف آمریکایی شامل کلود (Claude) ، پروفسور همر (Professor Hammer)، نیکوس دامیانوس (Nicos Damianos) و نماینده کنگره ند گادوین (Congressman Ned Godwin)، همگی فرصتی عالی برای نمایش تنوع بازیگری و ظرفیت روایی این مینیسریال فراهم کردهاند. این رویکرد به خصوص در بستر تاریخ پرتنش جنگ ویتنام، موجی از مفاهیم عمیق اجتماعی و سیاسی را به همراه دارد که جدا از سرگرمی، مخاطب را به فکر وا میدارد.
اتفاق همکاری هنرمندانه و شاید غیرمنتظره رابرت داونی جونیور با پارک چان-ووک، ترکیبی را خلق کرده که هر دوی آنها را از قالب فعالیتهای معمولشان جدا کرده و محصولی منحصر به فرد و به شدت قابل تامل به بطن فرهنگ معاصر تلویزیون اضافه کرده است. این سریال با تمام ضعفهایش یک بمب زیرزمینی سرگرمی و تفکر است که طی همین یک سال از انتشارش، هنوز حقش بهدرستی شناخته نشده است.


