در مرور فصل پنجم سریال چیزهای عجیب (Stranger Things) که این روزها روی نتفلیکس (Netflix) در دسترس است، نمیتوان نشانههای تأثیرپذیری مستقیم یا غیرمستقیم آن از جهان ادبی و سینمایی هری پاتر (Harry Potter) را نادیده گرفت. این شباهت، برخلاف مقایسههای سطحی، صرفاً به حضور نوجوانانی با نیروهای ماورایی محدود نیست؛ بلکه در لایههای روایی، ساختاری و تماتیک سریال، ریشهای عمیقتر دارد و به شکلی کاملاً هوشمندانه بازآفرینی شده است.

هر دو مجموعه، چه چیزهای عجیب و چه هری پاتر، در ظاهر درباره گروهی نوجواناند که با نیرویی تاریک روبهرو میشوند. اما فصل پنجم چیزهای عجیب این الگو را گسترش میدهد و محوریت رابطه روانی و ذهنی ویل بایرز (Will Byers) با وِکنا (Vecna) را برجسته میکند؛ رابطهای که آشکارا یادآور پیوند ذهنی هری پاتر و ولدمورت (Voldemort) است. در مجموعه هری پاتر، هری بهدلیل حضور ناخواسته بخشی از روح ولدمورت در وجودش، یعنی تبدیل شدن به یک هورکراکس (Horcrux)، به ذهن و احساسات دشمن خود دسترسی دارد. در سریال چیزهای عجیب نیز ویل با تجربه ارتباطی مشابه، پیوندی که از فصل اول آغاز شد و اکنون به اوج رسیده، به نقش «قهرمانِ ناخواسته» یا همان الگوی پسری که زنده ماند (The Boy Who Lived) نزدیک میشود.
این شباهت صرفاً یک توازی داستانی نیست؛ بلکه بازتاب یک سنت ژانری در روایتهای فانتزی نوجوانانه است. همانطور که نبرد هری و ولدمورت از ابتدا یک دوگانه بنیادین در جهان هری پاتر ایجاد میکرد، در چیزهای عجیب نیز ابتدا دوگانه الون (Eleven) و مایند فلایر (Mind Flayer) محور اصلی روایت بود، اما در فصل پنجم این نقش به شکل حسابشدهای به رابطه میان ویل و وِکنا منتقل شده است. این انتقال، هم از نظر پیشبرد داستان و هم از لحاظ بار احساسی و روانشناختی، ساختاری تازهتر و پیچیدهتر ایجاد کرده است.

آنچه این تأثیرپذیری را از سطح «الهام» به سطح «بازآفرینی خلاقانه» میرساند، تفاوت اساسی فضای دو جهان است. هری پاتر در چهارچوب یک فانتزی کلاسیک با محوریت مدرسه، اسطورهپردازی و نبرد خیر و شر حرکت میکند. اما چیزهای عجیب این عناصر را در بستری علمی–تخیلی ترسناک (Sci-Fi Horror) و فضایی خاکستریتر بازسازی کرده؛ فضایی که بر اضطراب، بلوغ، تروما و بحرانهای درونی نوجوانان تمرکز دارد. در این میان، نقش تازه ویل، که حالا بیشتر از هر زمان دیگری به «قهرمان در سایه» نزدیک شده، روایتی ارائه میکند که فراتر از الگوی سنتی قهرمان–ضدقهرمان است؛ روایتی که بر کنترل ذهنی، نفوذ دنیای موازی و تأثیرات روانی مواجهه با تاریکی تأکید دارد.
برادران دافر بارها اشاره کردهاند که سریال از مجموعه هری پاتر الهام گرفته است، و این الهام در فصل پنجم به بلوغ رسیده: ارتباط قهرمان با شر مطلق، جایگاه ویژه یک نوجوان در مسیر نبرد نهایی، و تاریکیای که نه فقط بیرونی، بلکه درونی است. این مضمونها از طریق یک زبان بصری مدرن، طراحی هیولاهای چندلایه و ساختار تعلیقمحور سریال بازآفرینی شدهاند.
در نهایت، آنچه فصل پنجم چیزهای عجیب را قابلتوجه میکند این است که الون دیگر تنها محور قهرمانی نیست؛ ویل بایرز بهواسطه پیوند تازهاش با وِکنا، به نقشی میرسد که میتوان از آن بهعنوان نسخهای بازتفسیرشده از قهرمان دوم را یاد کرد. این تحول هم نشانه بلوغ سریال است و هم نشان میدهد سازندگان بهجای تکیه بر فرمولهای گذشته، بهدنبال روایتی شخصیتمحورتر، تاریکتر و روانشناسانهتر رفتهاند؛ روایتی که بهخوبی در فضای علمی–تخیلی سوررئال سریال تنیده شده است.


