در دنیای بهظاهر گسترده و همهگیر دنیای سینمایی مارول (Marvel Cinematic Universe / MCU)، بیش از دو دهه است که شخصیتهای غولآسای مارول به طیف وسیعی از مخاطبان جهانی معرفی شدهاند. از زمان شکلگیری این مجموعه، ورود چهرههایی چون ثانوس (Thanos)، دکتر دووم (Doctor Doom) و حتی مگنتو (Magneto) هرچند در دنیای مردان ایکس (X-Men)، نشان داده که مسیر اقتباس از کمیک تا پردهی سینما همواره در حال گسترش است. اما در میان این ابرشروران بزرگ، یکی از کمتر شناختهشدهترین و در عین حال قدرتمندترین شخصیتهای مارول هنوز به MCU راه پیدا نکرده است: مرد مولکولی (Molecule Man)؛ شخصیتی که توانایی او بر کنترل ساختار مولکولی جهان، بهمعنای تسلط بر تمام آن چیزی است که در واقعیت مادی وجود دارد.

تاریخچهی خلق مرد مولکولی به سال ۱۹۶۳ بازمیگردد، زمانی که او در شمارهی بیستم سری چهار شگفتانگیز (Fantastic Four #20) برای نخستین بار توسط استن لی (Stan Lee) و جک کربی (Jack Kirby) معرفی شد. شخصیتی به ظاهر معمولی به نام اووِن ریس (Owen Reece) که در اثر حادثهای هستهای، قدرتی خداگونه به دست میآورد. تضاد میان «فردی بیاهمیت پیش از حادثه» و «خدایی قادر پس از آن» تمی قدرتمند ایجاد کرد که به جوهرهی دراماتیک این کاراکتر بدل شد. در نخستین رویاروییاش با تیم چهار شگفتانگیز، او شکست میخورد، چرا که تسلطش تنها بر مولکولهای غیرآلی (Inorganic Molecules) محدود بود. همین ضعف ظاهری، نخستین لایه از پیچیدگیهای او را آشکار میکرد.
قدرت واقعی مرد مولکولی در مینیسری افسانهای نبردهای مخفی (Secret Wars, 1984) اثر جیم شوتر (Jim Shooter) با طراحی باب زک (Bob Zech) و هاوارد لیتون (Howard Leiton) آشکار شد. در این داستان، چندین قهرمان و شرور از زمین به دنیایی به نام دنیای نبرد (Battleworld) منتقل میشوند؛ جهانی که توسط موجودی فراجهانی به نام بایاندر (Beyonder) ساخته شده است. مرد مولکولی در این رویداد نقشی کلیدی دارد؛ او پیوندی میان قدرت مطلق بایاندر و محدودیت انسانی است و در بسیاری از روایتهای بعدی به ستون فقرات دنیای چندجهانی مارول تبدیل میشود.
برخلاف بسیاری از شروران مارول که با شکوه اسطورهای و میل به سلطه طراحی شدهاند، مرد مولکولی از همان ابتدا موجودی پیچیده، شکننده و انسانیتر است. جیم شوتر او را «بینهایت قدرتمند، اما کاملاً دیوانه» توصیف میکرد. او نه از سر جاهطلبی، بلکه در تلاش برای یافتن آرامش و رهایی از قدرتی است که بیش از آنکه موهبت باشد، نفرین است. این دوگانگی باعث شد که در میان هواداران، به عنوان نمادی از قدرتِ مرگبار همراه با بعد انسانی شناخته شود؛ شخصیتی که به همان اندازه که میتواند جهان را بسازد، از درون در حال فروپاشی است.

در دوران نویسندگی جاناتان هیکمن بر مجموعههای اونجرز (Avengers) و نیو اونجرز (New Avengers)، مرد مولکولی به شکلی بیسابقه بازآفرینی شد. هیکمن از او در مفهوم تلاقی جهانها استفاده کرد؛ جایی که دو واقعیت در آستانهی نابودی یکدیگر قرار دارند. در این روایت، مرد مولکولی نهتنها یک موجود منفرد، بلکه تجسمی از یک آگاهی یگانه در تمام واقعیتهای موازی است. او بدل به محور چندجهانی شد، یک کلید روایی برای پیوند دادن بینهایت جهان در ساختار داستانی مارول. این برداشت جدید، راه را برای ورود او به فاز چندجهانی MCU هموارتر کرده است.
در حالی که گزارشها از حضور احتمالی دکتر ویکتور دووم در پروژههای آینده مانند انتقامجویان: آخرالزمان (Avengers: Doomsday) و انتقامجویان: نبردهای مخفی (Avengers: Secret Wars) خبر میدهند، بسیاری از تحلیلگران معتقدند معرفی مرد مولکولی گامی منطقی در توسعهی روایت چندجهانی MCU خواهد بود. در کمیکها، رابطهی دکتر دووم و مرد مولکولی از پیچیدهترین پیوندهای قدرت و وابستگی است؛ دووم در مسیر تسلط بر نیروهای کیهانی، به توان مرد مولکولی نیاز دارد و بدون او ناقص است. همین رابطه میتواند مبنای مهمی برای ساختار داستانی فاز ششم MCU باشد.
مرد مولکولی نهفقط نمادی از قدرت مطلق، بلکه بستری برای بررسی مفاهیم عمیقتری چون ماهیت واقعیت، اختیار و سرنوشت و مسئولیتِ قدرت است. او پلی میان ژانر علمیتخیلی (Science Fiction) و اسطورهگرایی فلسفی میسازد و میتواند MCU را از سطح تقابلهای سادهی خیر و شر، به قلمرو مفاهیم پیچیدهتر ذهن و وجود برساند.
با وجود تمام این پیشزمینهی عمیق، مرد مولکولی هنوز در دنیای سینمایی مارول حضوری ندارد و در میان طرفداران به عنوان قویترین موجود ناشناخته یاد میشود. اگر مارول بخواهد در فازهای آینده، جهان چندوجهی خود را از نو تعریف کند، معرفی این کاراکتر میتواند نقطهی عطفی بزرگ باشد؛ نهتنها از نظر قدرت داستانی، بلکه به عنوان نشانهای از بلوغ فکری MCU. شاید وقت آن رسیده باشد که این خدای خاموش مولکولی، از دل کمیکها بیرون بیاید و بر پردهی سینما نشان دهد قدرت واقعی در دستان چه کسی است.