چرا از همان ابتدای تماشای لحظات اولیه آلیس در سرزمین مرزی (Alice in borderland) لذت میبریم؟ مواجهه با معماهای کشنده و بازی کودکانه اما مرگبار اسکویید گیم چه جذابیتی دارد؟ با فانتازیو همراه باشید تا با هم به علل جذابیت داستانهای بقا بپردازیم.
چرا داستانهای بقا برای انسان جذاب است؟

داستانهای بقا فقط قمارهای هیجانانگیز بر سر زندگی یا تفریحات گذرا نیستند. این آثار نوعی تمرین ذهنی در قالب مرور شرایط بحرانی محسوب میشوند. اینها تمرینیاتی هستند که در آن قوه تصمیمگیری و واکنش به استرسهای شدید محک میخورد، بدون آنکه خطری واقعی شما را تهدید کند.
وقتی ریوهی آریسو در سریال آلیس در سزمین مرزی، با وجود عصبانیت و عدم تمرکزش، سعی میکند معماها را حل کند، دقیقا این حس تمرین انتخاب تداعی میشود. آلیس معماهای پیچیده کارتها را حل و تماشاگر را عملا به تفکر همزمان تشویق میکند. بازی شیرینی شکری در اسکوییدگیم هم دقیقا چنین چیزی است. این که شکل روی شیرینی یک مثلث باشد یا دایره، کاملا تخیل است، اما استرس را در بیننده تشدید کرده و آن را تا لحظه آخر به صندلیاش میخکوب میکند.
آنچه این سریالها را ویژه میکند، ظرفیت آنها برای تحریک مستقیم حس بقا در مخاطب است. احساسی هیجانانگیز، اما ترسناک که در ذات همه ما وجود داشته و طی هزاران سال به ادامه نسل بشر کمک کرده است.

اما چرا آلیس در سرزمین مرزی و بازی مرکب میان آثار بیشمار این ژانر به محبوبیت جهانی رسیدند؟ راستش را بخواهید، هرکدام از این دو سریال، بخشی متفاوت از نیازهای درونی ما را لمس میکنند و جلوهای متفاوت از بقا را روایت میکنند.
در بازی مرکب با پیچیدگیهای عمیقتر جامعه و رفتارهای انسانی بیشتری مواجهیم. بازیهایی که از کودکی میشناسیم حالا به معضلات تلخ اقتصادی و نابرابریهای انسانی گره خوردهاند. این سریال مانند یک آینه بیرحمانه به جامعهمان نگاه میکند، جایی که شانس، ناعدالتی و اخلاقیات در تداخلاند و انتخابهای نهایی افراد برای پیشبرد زندگی، خیلی وقتها تلخ و حتی بیرحمانه هستند. پیچشهای متعدد سریال هم این چرخهی بیپایان را در ذهنمان تکرار میکند.
از سوی دیگر، آلیس در سرزمین مرزی بیشتر روی تفکر و استراتژی تمرکز دارد. معماهای بازیها پیچیدهاند و کار تیمی در آن حکمرانی میکند و فضایی علمی-تخیلی دارد که باعث میشود به عنوان یک بازی ذهنی به آن نگاه کنیم. کشف راهحل موفقیت در هر اپیزود و بقا در شرایط ناممکن، ما را از جنبههای فکری هم تحریک و ما را در حل مسئله شرکت میدهد.

چنین احساساتی را میتوان در بازی اخیر کونامی یعنی Silent Hill F هم به زیبایی پیدا کرد. جایی که یک دختربچه مجبور به تقابل با دنایی ترسناک میشود و باید با وجود تجربه کم و قدرتبدنی ضعیفش با موجودات عجیب و غریب مبارزه کرده و دست و پنجه نرم کند.
بنابراین، عشق ما به بقا، صرفا بر پایه هیجان و دلهره نیست. این حس تلاقی پیچیده احساسات، استراتژیهای فکری، و بازتابهای اجتماعی است که باعث شده داستانهایی مثل آلیس در بوردرلند و اسکویید گیم تا این حد پرطرفدار و تأثیرگذار باشند.