دنیای اسطورهای نارنیا، سرزمینی است که با سحر و رمز و راز درهم آمیخته، جادویی که در آن هر شخصیت، فراتر از رنگ و لحن نقشهای عادی، حامل بارهای معناشناسانه و نمادین است. در این میان، جادیس، ساحره سفید، یکی از عمیقترین و ماندگارترین شخصیتهاست که نقش او در شکلدهی به تراژدی و تضادهای نارنیا غیرقابل انکار است. هر بار که این شخصیت بر پرده تصویر مجسم شده، چالش بزرگی برای بازیگران و کارگردانان بوده تا بتوانند تعادلی میان وفاداری به متون اصلی و نیروی بصری سینما برقرار کنند.
با معرفی اما مکی به عنوان بازیگر نقش جادیس در فیلم تازهساز نارنیا به کارگردانی گرتا گرویگ، علاقهمندان به داستانهای نارنیا بار دیگر در انتظار تجسمی تازه و احتمالا دقیقتر از این شخصیت افسانهای هستند. اما مکی، که پیش از این در نقشهایی برای بازی با عمق روانشناختی شناخته شده، میتواند فرصتی باشد برای بازگشت به ریشههای کتابهای کلاسیک سی. اس. لوئیس.
اگر به تاریخچه تجسیمهای جادیس بنگریم، حضور باربارا کلرمن و تیلدا سوینتون در دو اقتباس پیشین، نقشهایی متفاوت و هرکدام به نوعی نمادگرایانه را به ارمغان آورده است. کلرمن با بازی خود بیشتر به سوی ظاهری سلطهجو و گاه منفور رفت، در حالی که سوینتون لایههایی از پیچیدگیهای درونی شخصیت و سردی بیرحمانه را رونمایی کرد. اکنون اما این پرسش مطرح است که آیا اما مکی میتواند با خوانشی وفادارتر به متن اولیه لوئیس، جلوهای انسانیتر و در عین حال تهدیدآمیزتر از جادیس ارائه دهد؟
این سوال نه تنها از جنبه بازیگری بلکه از منظر روایت فیلم نیز مهم است. وفاداری به متن لوئیس مستلزم درک عمیق مفاهیم اسطورهای و تمثیلی است که در داستانهای نارنیا تنیده شدهاند. ساحره سفید، نماد شر مطلق، یخزدگی روح و حبس زمان، در قالب جادیس بایستی تصویری فراتر از شخصیتهای منفی معمولی ارائه دهد؛ او باید به مثابه نیرویی قرار گیرد که حیات و امید را به چالش میکشد و تماشاگر را به تفکر وا میدارد.
در این بستر، نقش کارگردانی گرتا گرویگ مطرح میشود که با سابقهای هنری در خلق دنیایی سرشار از احساس و روانشناسی شخصیتها، میتواند وجوه انسانی را در این کاراکتر به تصویر بکشد و به بازتعریف سنتهای سینمایی بپردازد. استفاده از میزانسنهای مناسب، نورپردازی سرد با رنگهای سفید و خاکستری، و موسیقی که حس یأس و امید را همزمان متبلور سازد، ابزاری است که این فیلمساز میتواند برای تأکید بر ابعاد چندگانه جادیس به کار گیرد.
واکنش مخاطبان دربارهٔ انتخاب اما مکی، که در پادکستهای تخصصی و محافل نقدی بررسی شده، نشاندهنده انتظارات بالایی است که نه تنها از توانمندی بازیگری او بلکه از نحوۀ بازگویی داستان نارنیا وجود دارد. علاقهمندان همواره خواستار حضور کاراکترهایی هستند که نه صرفاً نمایشگر نقش منفی، بلکه حامل پیچیدگیهای فلسفی و اخلاقی باشند؛ کاراکترهایی که جهان پررمز و راز نارنیا را به حقیقت هنری بدل کنند.
در نهایت، این تجربهٔ تازه از ساحره سفید ممکن است نمادی از تعادل میان وفاداری به متن ادبی کلاسیک و نوآوریهای سینمایی باشد که در دنیای امروز، مخاطبان را به بازاندیشی و کنکاش بیشتر سوق میدهد. گویی که این نگاه نو، پلی است میان دیروز افسانهها و امروز روایتهای تصویری که هرکدام برای گشایش دریچهای تازه در دنیای خیال تلاش میکنند.
