امسال، خبری موج بزرگی در دنیای جوایز تلویزیونی ایجاد نکرد، اما صدای سکوت در کنار امیهای ۲۰۲۵ برای سریال خاندان اژدها (House of the Dragon) کاملاً ملموس بود. درست مانند لوکریس ولاریون که از دراگوناستون پرواز کرد و دیگر هرگز بازنگشت، این دنباله دنیای بازی تاج و تخت (Game of Thrones) نیز در فهرست نامزدهای اصلی جایزه امی تقریباً دیده نشد. تنها شش نامزدی در حوزههای فنی مثل گریم، آرایش مو و جلوههای ویژه کسب کرد و خبری از حضور در بخشهای بازیگری یا درام نبود.

این بیمهری به سریال، هرچند بسیاری را شوکه کرد، اما خیلی دور از ذهنِ طرفداران خاندان اژدها نبود. فصل دوم این سریال انتظارات را برآورده نکرد و همانطور که همواره میدانیم، چنین اتفاقی به صنعت فانتزی هالیوود چیز تازهای نیست. نگاه کنید به فصل هفتم بازی تاج و تخت که با نقدهای سنگینی روبرو شد اما با این اوصاف آن فصل با ۳۲ نامزدی رکورددار نامزدیهای امی شد و جایزه بهترین سریال درام را برد. پس تفاوت چیست؟
به نظر میرسد مشکل ریشه عمیقتری دارد: خاندان اژدها نه فقط در سطح داستان، که بیشتر در عرصه چشمانداز و حس عمومی مخاطبان و منتقدان آسیب دیده است. ترکیب محدودیتهای بودجه و گسترش زمان روایت به شکلی که طبق استانداردهای قصهگویی سریالهای شاخص کارآمد نبوده، باعث شده مخاطب دیگر آن شور و شوق اولیه را نداشته باشد. حتی بازیگرانی مثل اِما دآرسی و اولیویا کوک که به لحاظ بازیگری در همان سطح یا بهتر از نامزدهای امسال بودند، از حضور در نامزدها محروم ماندند. در حالی که فصل اول سریال تنها به یک جایزه در بخش لباس فانتزی/علمیتخیلی بسنده کرد.
بگذارید نگاهی هم به فضای رقابتی بزرگ فانتزی در دنیای تلویزیون بیاندازیم. چند سال پیش، کل هالیوود منتظر جنگ سریالهای فانتزی بینظیر بین خاندان اژدها و ارباب حلقهها: حلقههای قدرت (The Lord of the Rings: The Rings of Power) بود. اما امروز، هر دو سریال در برابر انتظارات ایستاده و فقط حضورهای محدود و کمرنگی در مراسم امی دارند. بهطور مثال حلقههای قدرت، تنها یک نامزدی در بخش جلوههای ویژه خاص دریافت کرد و حتی آن هم در کنار پروژهای مثل پیشدرآمد تلماسه: پیشگویی (Dune: Prophecy) قرار گرفت که خود نشانه تغییراتی در ترجیحهای صنعت است.
آیا این نشانههایی از کاهش اقبال به ژانر فانتزی در تاثیرگذارترین و معتبرترین مراکز اهدا جوایز است؟ شاید. نمایشهای تلویزیونی فانتزی چند سالیست که دیگر نه مانند گذشته آن ترند و هیجانآفرینی را دارند، نه از نظر کیفی همسطح با دوران اوج سریالهایی مثل بازی تاج و تخت. بحران درامهای پرخرج و پُرتوقع پر از زیرژانرهای فانتزی اکنون بیشتر از همیشه ملموس است و این آثار باید خود را بازتعریف کنند.
نکته دیگر، فراگیر شدن نگاه دقیقتر به داستان و روایت در کنار بازیهای تاثیرگذار است که این موضوع در سریال هایی مثل موفقیت (Succession) یا بهتره با سال تماس بگیری (Better Call Saul) خیلی موفقتر دیده میشود. خاندان اژدها نتوانست آن ترکیب جذاب روایت پیچیده و شخصیتپردازی عمیق را در دو فصل اخیرش به حد کافی عرضه کند و این میتواند جواب کمفروغیاش باشد.
با این حال هنوز فرصت برای دنیای بازی تاج و تخت و پیشدرآمدهای فانتزی وجود دارد. پروژههایی مانند شوالیهی هفت پادشاهی (A Knight of the Seven Kingdoms) باید نشان دهند که چگونه میتوان ضمن حفظ ویژگیهای کلاسیک ژانر، داستانسرایی دراماتیک و شخصیتهای عمیق را برجسته کرد تا مخاطب بازگردد و منتقدان هم آزادانه تحسین کنند. البته این مسیر سخت و پرچالش است، اما ممکن است همان راهی باشد که روزی «تاج و تخت» در پیش گرفت.
در پایان، میتوان گفت امسال امیها تصویری واقعی از وضع کنونی سریالهای فانتزی بزرگ ارائه کردند: درخشش کمتر، انتظار بیشتر و نیاز فوری به تحول کیفی که بتواند غرور و هیجان ژانر را باز زنده کند.